توضیحات
آیا آموختن مفاهیم دینی و اعتقادی به کودکان کار درستی است؟ با توجه به دشواری چنین آموزشی، آیا بهتر نیست که این کار، به دوران نوجوانی یا جوانی موکول شود و در دوره کودکی، صرفا به آموزش آداب و رفتارهای دینی بسنده گردد؟ با توجّه به این که اعتقادات، اموری حسی و قابل مشاهده نیستند و انتقال آنها به کودکان به سختی ممکن میگردد، آیا نباید در دوران کودکی، از توضیح این مسائل به کودکان پرهیز کرد؟ در پاسخ به این پرسشها، شاید گروهی بگویند که آری، دلیلی ندارد مفاهیم ظریف دینی را به کودکان بیاموزیم. کودک، ذهن پیچیدهای ندارد تا اعتقادات دینی را به آسانی دریافت کند. مفاهیم اعتقادی به اندازهای دقیقاند که انتقال درست آنها به کودک، تقریباً ناممکن و لااقل غیر ضروری است.روشن است که این دیدگاه به هیچ وجه درست نیست، نه ظرافت مفاهیم دینی و اعتقادی و نه محدودیتهای فکری کودک، دلیل تعطیل کردن آموزش اعتقادات دینی به کودک نمیشود. مفاهیم اعتقادی علیرغم ظرافتی که دارند، اموری معما گونه و دست نایافتنی نیستند. گرچه میتوان در دوران نوجوانی و جوانی، آموزشهای دینی را عمیق تر کرد، امّا این بدان معنا نیست که آموزشهای ابتدایی به کودک، سست و متزلزل است. بر اساس سیرهی معصومین علیهمالسلام آموزش اعتقادات که ریشه در فطرات دارند، باید از زمان کودکی آغاز گردد. ظرفیت محدود کودک نیز باید در نوع ادبیاتی که در مواجهه با او به کار میگیریم، تأثیر بگذارد، نه این که به تعطیل آموزشهای دینی بینجامد؛ چون سر و کار تو با کودک فتاد ، پس زبان کودکی باید گشاد. نباید ناتوانی خود را در انتقال مفاهیم اعتقادی، با تعطیل کردن آموزش دینی جبران کنیم. چرا به جای تلاش برای یافتن راههـای درست آمـوزش دین به کـودک، برای فرار از این وظیفهی اسـلامی نظریه پردازی میکنیم؟ فرهیختگان حوزه و دانشگاه، به خاطر کم کاریهای خود در این زمینه، باید از خدا طلب آموزش کنند، نه این که برای گریز از مسؤولیت، به غلط بودن آموزش عقاید در دوران کودکی فتوا بدهند. نویسنـدهی کتاب «جهان یک خدا دارد» و دیگـر کتابهای مجمـوعهی «به من بگو خدا کیست؟» تجربهای از آموزش اعتقادات به کودکان را عرضه کرده که به جای گریز از آموزش، به تلاش برای آموزش پرداخته است. امید آن که با همفکری و راهنمایی مربیان و معلمان و والدین گرامی، این تلاش مبارک، با قوت و استحکام بیشتری تداوم یابد.