عبدالعظیم فریدون (مدیر انتشارات محراب قلم)

بسم الله الرحمن الرحیم، عبدالعظیم فریدون هستم مدیر انتشارات محراب و قلم و مدیر هئیت مدیره انجمن ناشران کودک و نوجوان

نکته‌ای که به نظرم می‌رسید و امروز قابل طرح است؛ امیدوارم که ترتیب اثر داده بشود، بحث فرصت طلایی در دوران کرونا برای بچه‌های ما بود. از این منظر که عرض می‌کنم.

واقع‌اش این است که از اواخر بهمن و اوایل اسفند تا به الآن که تیرماه 1399 هست، یک فرصتِ چهار ماهه که برای بچه‌های ما یک قرنطینه‌ی ناخواسته پیش آمد. بچه‌هایی که برخلاف بزرگ‌ترها امکان خارج شدن از منزل را نداشتند، امکان بازی نداشتند، امکان سفر نداشتند، رفتن به مدرسه برایشان ممنوع شده بود و مثل پدر و مادرها امکان اینکه بروند به کتاب‌فروشی‌ها و کتاب و نیازشان برطرف کنند  را نداشتند. علاوه بر این، اکثریت بر خلاف بزرگسال‌ها، امکان خرید اینترنت یا درس‌های اینترنت، تهیه کتاب به صورت دیجیتال و فیزیکی‌اش را هم نداشتند. پس ما یک حبس ناخواسته‌ی پنج‌ماهه برای فرزندانمان داشتیم.

عبدالعظیم فریدون (مدیر انتشارات محراب قلم)

سؤال ما این بود که در این پنج‌ ماه برای بچه‌ها چه کرده‌ایم؟ اگر ما همانطور که به فکر فیزیک بچه‌ها به لحاظ بدنی بودیم، دنبال سلامت جسمی بچه‌ها بودیم، اندکی تأمل می‌کردیم که به فکر در واقع رشد فکری و روانیِ بچه‌ها باشیم، شاید کارهای بهتری می‌توانستیم انجام بدهیم.

پیشنهاد چند وقت پیش من این بود که صدا و سیمای ما اگر به جای این صد در صد فرصتی که برای بحث سلامتیِ بچه‌ها گذاشته بود، ده درصد برای این می‌گذاشت که تبلیغ بکند بچه‌ها بروند مطالعه بکنند یا کتاب بخوانند، چه جوری کتاب بخوانند، چطور کتاب را عمیق بخوانند، چطور دسترسی به کتاب داشته باشند، قطعاً ما هم در کنارشان می‌توانستیم… همان‌طور که خیلی از کارخانجات کارشان تولید الکل و ماسک نبود، ما هم مثل آن‌ها می‌رفتیم به سمت اینکه کتاب ها را به همان شکل آماده کنیم با حفظ همه‌ی قواعد و شاخص‌های سلامتی همکارانمان، کتاب آماده کنیم و در اختیار فرزندانمان قرار بدهیم. ما سعی می‌کردیم کتاب تولید کنیم حتی اگر در اختیار فرزندانمان قرار ندهیم.

انتظارمان این بود که مدیران فرهنگی ما در این مدّت یک مشورتی می‌کردند یا یک جلسه‌ای می‌گذاشتند، یک تلاشی می‌کردند که ما چطور از این فرصتِ ناخواسته‌ای که بچه‌ها در خانه بودند بتوانیم استفاده بکنیم و این تهدید را تبدیل به فرصت بکنیم. ولی متأسفانه هیچ اتفاقی نیفتاد، نه مدیران فرهنگی؛ اعم از آموزش و پرورش، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات، صدا و سیما و هر کس دیگری که در این زمینه می‌توانستند… هیچکدام هیچ تماس، مشورت و هیچ کاری نه با تشکلات کردند و نه خودشان کاری انجام دادند و متأسفانه ما فرصت چهارماهه را از دست دادیم.

اما پیشنهاد می‌کنم با توجه به سخنانی که مدیران ستاد کرونا مطرح کردند که ممکن است این ویروس ناخواسته، یک سال دیگر مهمان ما باشد و بچه‌های ما باز هم نتوانند به مدرسه‌ها بروند و یا اگر بروند زمان‌های کوتاهی را باید بروند. پس به صورت ناخواسته قرنطینه در خانه هستند، فکری بکنند که ما از این فرصت طلایی استفاده بکنیم و این تهدید را تبدیل به فرصت بکنیم و یک فکری بکنیم که فرزندان ما چطوری می‌توانند از این فرصتی که در خانه هستند استفاده بکنند، مطالعه بکنند، شاید این فرصت در قبل به وجود نیامده بود و شاید بعدها هم به وجود نیاید، یک فرصتی هست که فکر می‌کنم مدیران عزیز ما، و ما هم که بخش خصوصی هستیم به سهم خودمان انجام بدهیم، لذا توصیه‌‌ام این است که حرکتی بکنیم و از این فرصت استفاده بکنیم.

بررسی تولید کتاب به لحاظ کیفی و کمّی

درباره‌ی بحث نشر کتاب کودک و نوجوان در طول این بعد از انقلاب تا به امروز، ما فراز و نشیب‌هایی داشتیم.

در دهه‌ی شصت، بسترسازی شد برای اینکه یک سری از ناشرین بیایند در موضوع کتاب کودک و نوجوان، فعالیت بکنند و تعداد محدودی از ناشرینی که امروزه جزء ناشرین بزرگ و مطرح کشور هستند شروع به فعالیت کردند. لذا تولیدات دهه‌ی شصت، تولیدات نسبتاً خوبی بود ولی هنوز تازه جوانه‌ی تولید کتاب‌ کودک زده شده بود. در دهه‌ی هفتاد، اوج تولید از نظر کمی و کیفیت بود.

عبدالعظیم فریدون (مدیر انتشارات محراب قلم)

یادم هست که در دهه‌ی هفتاد جشنواره‌های متعددی برگزار می‌شد، جشنواره‌ی تأثیرگری برگزار می‌شد، جشنواره‌ی کتاب برگزار می‌شد و نمایشگاه‌های استانی، مدرسه‌ای و پارکی داشتیم، و اوج تصویرگری و اوج تألیف در دهه‌ی هفتاد بود. یادم هست که در دهه‌ی هفتاد شعر برای کودکان، خودش یک سوژه‌ی بسیار مهمی بود که کودکان ما با شعرهای بسیار عمیق توسط شاعران مطرح، آشنا می‌شدند.

در دهه‌ی هشتاد کم‌کم آن اوج کیفیت و شور و هیجان، کمتر شد و متأسفانه در دهه‌ی نود به جایی که ما رشد بکنیم عمدتاً رفت به سمت بحث تولید کمّی کار، و از تولید کیفی کار کاسته شد و امروز متأسفانه می‌خواهم بگویم در عین حالی که ما کتاب های خیلی خوب نسبت به دهه‌ی هفتاد و هشتاد داریم، اما تعدادش بسیار اندک است و کتاب‌های زرد و ترجمه‌ای غلبه کرده بر کتاب‌های مناسب و عمیق. امیدواریم که برای دهه‌های بعد ما بتوانیم دوباره برگردیم حداقل به دهه‌‌ی هفتاد و بتوانیم کتاب‌های مناسب‌تری را تولید بکنیم.

 

پیشنهادی برای ایجاد رونق مطالعه دربین کودکان و نوجوانان

یک پیشنهادی شاید داشته باشم برای این بحث… یک مقداری کم‌رونق شدن مطالعه توسط بچه‌ها؛ واقع‌اش این است که اگر یک بررسی بکنیم به تولیدات کتابمان در کشور، می‌بینیم که کلّ کتاب‌هایی که توسط ناشرین برای فرزندانمان تولید می‌شود بر اساس آماری که خانه‌ی کتاب داده، حداکثر دو کتاب است نه دو عنوان، دو کتاب برای هر دانش‌آموز در طول سال است. و این در یک کشور اسلامی که هم مدّعیِ فرهنگ دیرینه‌ی ملی وجود دارد و هم فرهنگ اسلامی در آن وجود دارد که زیربنایش انسان‌ها و اندیشه‌ها باید باشد، تفکر باید باشد، خیلی شایسته نیست که ما در این کشور دو عدد کتاب در طول سال، برای یک دانش‌آموز داشته باشیم. این عدد یعنی هم کتاب‌های چاپ اول، و هم کتاب‌های تجدید چاپ، که گاهی ممکن است یک کتاب چندین بار تجدید چاپ بشود.

عبدالعظیم فریدون (مدیر انتشارات محراب قلم)

پس باید فکری بکنیم، قرار نیست کتابی را که در دهه‌ی شصت، تیراژش ده‌هزار تا، پانزده‌ هزارتا و گاهی بیست هزار تا بوده، امروز به پانصد عدد برسد در حالی که تعداد دانش‌آموزان دهه‌ی شصت نسبت به دانش‌آموزان دهه‌ی هفتاد یا نسبت به دهه‌ی نود خیلی متفاوت است. لازم بود که ما فکر دیگری بکنیم که این رقم افزایش پیدا بکند. باید آسیب‌شناسی بکنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده است. یکی از مواردی که در این فرصت کم به نظرم رسید، این بود که باید محله‌های عرضه را زیاد کرد، یکی از چیزهایی که می‌تواند اثر بکند، پیشنهاد خود من این است که یک مجموعه‌ای مثل وزارت مسکن، وزارت کشور، وزارت آموزش پرورش و وزارت،

انجمن‌ها و شوراهای روستا و شهر، مثل ستاد کرونا، یک ستادی تشکیل بدهند ما از شورایاری‌ها و انجمن‌های اسلامیِ شهرها بخواهیم که زمینه‌ای در اختیار قرار بدهند وزارت مسکن متقبل بشود که ساختش را انجام بدهد، وزارت کشور قبول بکند که تجهیزات کتاب خوانی‌اش را درست بکند و وزارت ارشاد هم بپذیرد که کتاب‌‌های آنجا را تأمین بکند. و ما ناشرین در کنار اینها هستیم که کتاب‌‌خانه را تجهیز بکنیم. به صورت طبیعی آن شورایاری‌ها خودشان می‌توانند کتاب‌داری بگذارند که کتاب‌خانه‌های روستایی، دهیاری، شهر، استان تشکیل بشود و بچه‌ها بتوانند دسترسی به کتاب داشته باشند.

من فکر می‌کنم این فرصت، فرصتی است که ما مثل ستاد کرونا، ستاد بازسازی و نوسازی درست کنیم و در کنارش می‌توانیم از خیّرین کتابخانه‌ساز، خیّرین وقف کتاب، استفاده کنیم. همانطور که ما خیرین مدرسه‌ساز داشتیم که می‌بینیم امروز بسیار رشد کرده و بخش عظیمی از مدرسه‌های ما را اینها ساخته‌اند، می‌توانند بیایند کتابخانه‌های ما را بسازند و تجهیز بکنند، می‌توانند کمک بکنند به اینکه ما بتوانیم دسترسی کتاب را برای عموم مردم، به ویژه بچه‌هایمان فراهم بکنیم. در کنار این صدا و سیما هم می‌تواند ترغیب و تشویق بکند برای اینکه بچه‌ها بروند به سمت کتاب، بلکه تا حدّی بتوانیم این فقر مطالعه را جبران کنیم.

تحلیل و شناخت ناشر حرفه‌ای از غیرحرفه‌ای

یکی از نکاتی که گاهی عزیزامان ما، چه نویسندگان و چه تصویرگران مطرح می‌کنند، بحث این است که ناشران فقط نگاه اقتصادی دارند. من فکر می‌کنم این نقد، نقدِ درستی نباشد، اگرچه ما ناشر به ویژه در بخش خصوصی کارهای اقتصادی می‌کند، ولی ماهیت کارش، کارِ فرهنگی است. به این معنا که من می‌گویم اولویت کار فرهنگی است، اولویت کار خوب است و من باور دارم اگر کار فرهنگی خوب، تولید خوب انجام بشود، اقتصاد هم دنبالش هست. اما چه کنیم که وقتی در یک مجموعه‌ای، افراد حرفه‌ای و غیر حرفه‌ای وارد می‌شوند، مطمئناً اتفاقات دیگری هم پشتش می‌افتد که افراد حرفه‌ای را مورد نکوهش قرار می‌دهد.

مثالی می‌زنم؛ شما یک صنفی را در کل کشور نشان بدهید که همه‌، کارهای درستی را انجام می‌دهند، فرقی نمی‌کند کدام صنف باشد. مثال، لبوفروشی، مثلاً چند تا لبو فروش می‌شناسید که در انتخاب جنسش، در صحت جنسش، نوع عرضه‌ی جنسش، در پخت و سلامت ابزارهایی که به کار می‌برد و… رعایت بکند. می‌توانید یک صنفی را به ما نشان بدهید که همه‌ی آن شاخصه‌ها را رعایت بکند؟ بله، در همه‌ی صنف‌ها افرادی هستند که رعایت می‌کنند و قواعد را می‌دانند، بلد هستند و حرفه‌ای هستند، و به تعبیری حلال و حرام را رعایت می‌کنند به تعبیری قواعد صنف را رعایت می‌کنند به تعبیری قواعد حرفه‌ایِ صنف خودشان را رعایت می‌کنند، و بسیاری هستند که اینطور نیستند.

عبدالعظیم فریدون (مدیر انتشارات محراب قلم)

در بحث ناشرین، یادم می‌آید در دهه‌ی هفتاد خدمت مدیران عزیز وزارت ارشاد رسیدم و گفتم که آنقدر مجوز ندهید، افرادی که به هر دلیلی می‌خواهند سوءاستفاده بکنند یا کار دیگری بلد نیستند یا مسائل دیگر دارند، به اینجا مراجعه می‌کنند و به آنها مجوز می‌دهید. آن مدیر وقت آن زمان گفتند که من چیکار می‌توانم بکنم برای من یک قاعده و آیین‌نامه گذاشته‌اند که هر کسی مثلاً فرض کنید که لیسانس داشته باشد و سابقه داشته باشد به ایشان مجوز بدهید. گفتم این ملاک نیست، بعضی‌ها که می‌آیند بلد نیستند و حرفه‌ای نیستند و وقتی اینجا می‌آیند دچار چالش می‌شوند. نمی‌دانند چیکار باید بکنند دست به کارهایی می‌زنند که شایسته‌ی فرهنگ مکتوب ما نیست. و ایشان فرمودند من فقط به عنوان یک مدیر دولتی می‌توانم آیین‌نامه‌ها را اجرا بکنم و خلاف آن اگر انجام بدهم، بازخواست می‌شوم. و موجب شده که حدود پانزده – شانزده هزار مجوز داده بشود، این پانزده – شانزده هزار مجوز، الآن وقتی به آمار خانه‌ی کتاب مراجعه می‌کنیم صد تا ناشر حرفه‌ای به معنای اینکه مثلاً هفته‌ای یک کتاب خوب تولید بکنند چاپ اول و دوم وجود ندارد. شما صد تا ناشر را بیاورید در کنار هفده هزار تا، بقیه چیکار می‌کنند. بلکه آنها حرفه‌ای نیستند و قواعد کار حرفه‌ای را رعایت نمی‌کنند و موجب می‌شوند که چنین سخنان و اظهارنظرهایی داده بشود.

من از عزیزان نویسنده و تصویرگر سؤال می‌کنم، آیا همه‌ی تصویرگرها، آیا همه‌ی نویسندگان حرفه‌ای هستند؟ آیا نویسنده‌هایی نداریم که کپی می‌کنند و به ناشرهای دیگر می‌دهند؟ تصویرگرانی نداریم که خلاقیتشان کم است و تصویرهای دیگران را ارائه می‌دهند؟ ما به آنها ایراد نمی‌گیریم، و اگر هم ایراد می‌گیریم حتماً افراد حرفه‌ای را از غیرحرفه‌ای حساب می‌کنیم.

آن چیزی که من به عنوان تجربه می‌خواهم بگویم، افراد حرفه‌ای، نویسنده‌ی حرفه‌ای، تصویرگر حرفه‌ای، ویراستار حرفه‌ای، می‌رود ناشر حرفه‌ای را پیدا می‌کند. و در بستر زمان با هم کار می‌کنند و نویسنده‌ی غیرحرفه‌ای، تصویرگر غیرحرفه‌ای، ویراستار غیرحرفه‌ای، می‌رود سراغ ناشری که غیر حرفه‌ای است. پس اینها را در بستر زمان پیدا می‌کنند لذا نمی‌توانیم بگوییم که همه‌ی ناشرین، همه‌ی نویسنده‌ها، همه‌ی تصویرگران، همه‌ی ویراستارها، همه‌ی چاپ‌خانه‌دارها… همه‌اشان خیر، بلکه به صورت طبیعی در بستر زمان، اینها همدیگر را پیدا می‌کنند و حرفه‌ای‌ها با همدیگر کار می‌کنند و غیرحرفه‌ای‌ها هم با همدیگر. این نقد به نظرم درست نیست و به نظرم اگر قرار باشد نقدی باشد شامل همه نمی‌شود به نسبتی که حضور دارند.

عدم کتابخانه و فضای مطالعه اکثر مدارس و فقر کتاب در آنها (آسیب شناسی)

 باز من به دلیل اینکه هم در انجمن ناشران کودک هستم، کتاب کودک تولید می‌شود و هم در محراب قلم با سابقه‌ی حدود چهل ساله که کار کتاب کودک می‌کند، دغدغه‌ی اصلی‌امان کتاب کودک است و دغدغه‌ی اصلیِ ما این است که باید به بچه‌هایمان فکر بکنیم اگر چه بحث تولید کتاب کودک، اقتصادی نیست، در هر صورت یک عده‌ای به هر دلیلی با هر علاقه‌ و انگیزه‌ای که آمده‌اند، دست به تولید کتاب زده‌اند به دلیل اینکه فرزندان ما بتوانند اندیشه‌هایشان را بارور بکنند. ولی متأسفانه فقر مطالعه نتوانست ما را در این مسیری که داریم طی می‌کنیم موفق بکند. و ما علاقه‌مند هستیم که اگر قرار است تولیدی بکنیم یا سرمایه‌گذاری برای تولید بکنیم، کتاب‌هایی تولید بکنیم که واقعاً کتاب‌های مناسبی باشد و کتاب‌هایی تولید بکنیم که اندیشه‌های این فرزندان خاک و بوم را رشد بدهد.

عبدالعظیم فریدون (مدیر انتشارات محراب قلم)

اما وقتی می‌بینیم تیراژ کتاب از بیست هزار نسخه تبدیل می‌شود به پانصد نسخه، احساس ناامیدی می‌کنیم وقتی می‌بینیم که تولید به پانصدتا می‌رسد، این زنجیره تولید که هم پدیدآورندگان ما هستند و همه‌ی‌ایشان در ناراحتی و گرفتاری هستند و احساس می‌کنند زحماتی را که در شبانه‌روز می‌کشند، آن‌چنان که شایسته هست، دست بچه‌ها نرسیده، واقعاً افسرده و ناراحت می‌شوند و به صورت طبیعی هر انسانی انتظار دارد تلاشی را می‌کند ثمر داشته باشد. گاهی ما برای تولید یک کتاب، ده سال، پانزده سال، برای کتاب‌های مجموعه وقت می‌گذاریم وقتی می‌آید بیرون تبدیل به پانصد نسخه می‌شود همه‌ی خستگی در تن ما می‌ماند و می‌گوییم چرا باید این وقت را بگذاریم.

به نظرم می‌رسد که یک بخش از مشکلاتش در بحث این است که ما هنوز نتوانستیم بچه‌هایمان را ترغیب و تشویق بکنیم که بروند کتاب بخوانند. خیلی‌ها در این زمینه مسئول هستند. مدیران فرهنگیِ ما، شاید آن بهای لازم را نمی‌دهند. رسانه‌های ما آن توجه‌ی کافی را نمی‌کنند، از آن طرف، آموزش و پرورش ما که متولی تربیت بچه‌هایمان هست، متأسفانه آن‌چنان که باید این کار را نمی‌کند.

ما کتاب‌خانه‌های خوبی در مدرسه‌هایمان نداریم. بحث فقط بحث اقتصاد نیست. ما اگر می‌بینیم بچه‌هایمان و خانواده‌ها امکان خرید کتاب را ندارند، ولی می‌توانیم به واسطه‌ی کتاب‌خانه‌هایی که ایجاد می‌کنیم در جاهای مختلف از جمله؛ در آموزش و پرورش می‌توانیم تا حدی این را جبران کنیم. چرا کتابخانه‌های ما کتاب ندارند و در فقر کتاب به سر می‌برند. چرا همه‌ی مدرسه‌های ما کتابخانه ندارند؟ چرا ما مربیانی نداریم که خودشان اهل کتاب باشند و بتوانند به کتاب اهمیت بدهند ولذت کتاب را در وجود بچه‌های ما بکارند؟ چرا ما کلاس‌های آموزشی داریم؟

دروس درسی که بعضی‌هایشان شاید واقعاً در آینده به درد بچه‌های ما نخورد، حفظی هست و بچه‌های ما را مثل یک دریای بی‌کران به عمق یک سانت دارد تربیت می‌کند، ولی به یک حوضچه‌ای که عمیق باشد و به عمق مثلاً صدها متر باشد، همچین کاری نمی‌کند سطحی است. ما چرا نباید در کنار همین درس‌ها فرصت و یا ساعاتی را بگذاریم برای اینکه بچه‌ها کتاب بخوانند و مطالعه بکنند؟ مربی‌ای داشته باشیم که مثلاً در طول یک هفته، یک ساعت هم فقط به کتاب‌ خواندن، به لذت کتاب خواندن، و چگونه کتاب را عمیق بخوانیم، چه جوری این لذت در وجود ما کاشته بشود؟ چرا نمی‌گذاریم؟

انتظار داریم که آموزش پرورش حداقل فرصت کوتاهی را مثل بقیه‌ی درس‌ها برای بچه‌ها کلاس مطالعه را بگذارد و انتظار داریم که آموزش پرورش مربیِانی تربیت بکند که این مربیان هم خودشان اهل مطالعه باشند و هم بتوانند لذت کتاب‌خوانی را در وجود بچه‌های ما بکارند. امیدواریم که یک روز این اتفاق بیفتد.

 

keyboard_arrow_up