کسی که علاقمند است برای کودکان متنی یا مطلبی بنویسد،نیازمند به آگاهی بر نکاتی هست. استاد سیدمحمد مهاجرانی (نویسنده، شاعر و کارشناس ادبیات کودک و نوجوان) در کلیپ های زیر، به 10 مورد از این نیازمندیها و نکات اشاره و آنهارا برای علاقمندان به حضور در این عرصه تشریح مینماید؛
بسم الله الرحمن الرحیم؛ با نام و یاد خدای مهربان و با عرض ارادت به پیشگاه پیامبر گرامی اسلام و خاندان پاک دوستداشتنیاش، و با سلام و احترام و آرزوی بهروزی و پیروزی و موفقیّت برای شما عزیزان، مطالبی را میخواهم تقدیم شما بکنم. موضوع اصلیِ گفتگوی ما و بحث ما؛ نیازمندیهای یک نویسندهی کودک است. کسی که علاقهمند است برای کودکان متن یا مطلبی را بنویسند، به چند چیز نیازمند است. من از میان نیازمندیها، ده مورد را که از اهمیّت بیشتری برخوردار هست، انتخاب کردهام و تقدیم شما عزیزان میکنم، با عنوان نیازمندیهای دهگانهی یک نویسندهی کودک. و دانستن اینها هم لازم هست، هم برای کسی که میخواهد نویسندگی برای کودک را به عنوان یک هنر و حرفه در زندگیِ خودش انتخاب بکند، و هم برای کسی که در واقع یک کنشگر و فعّال فرهنگی هست و علاقهمند است که در کنار سایر فعالیتهای فرهنگیاش، نویسندگی برای کودک هم داشته باشد. این نیازمندیهای دهگانه بعضیاش از سنخ دانش و آگاهی است، و بعضی از سنخ مهارت است. و فرق بین دانش و مهارت هم این است که ما در دانش با ذهنورزی و تأمل و تدبّر سر و کار داریم ولی در مهارت با دستورزی و تمرین و تکرار. اکثر این نیازمندیهای دهگانهای که میگویم از سنخ مهارت هست و بعضی هم از سنخ دانش هست. در برنامهی اول من این فهرست دهگانه را انشاءالله به شما عزیزان تقدیم میکنم، امیدوارم که برای شما قابل استفاده باشد.
مورد اول؛ آشنایی با آیین نگارش و قواعد عامّ نویسندگی، یعنی؛ در واقع آشنایی با زبان نوشتار و درستنویسی. مورد دوم؛ آشنایی با آیین ویرایش، در خود ویرایش، ویرایشِ فنی داریم، ویرایش محتوایی، ویرایش ساختاری. مورد سوم؛ آشنایی با روشهای سادهنویسی و شفافنویسی است، یعنی؛ اینکه چه راههایی وجود دارد که یک مطلب پیچیده را ما ساده بکنیم، یا یک مطلب مبهمی را شفاف بیان بکنیم. مورد چهارم؛ آشنایی با اصول نویسندگی برای کودک، یعنی؛ ویژگیهای یک متن کودکان است. مورد پنجم؛ غالبهای رایج در ادبیات کودک. مورد ششم؛ گونههای ادبی، مثل حماسه، فانتزی، رئال و غیره. مورد هفتم؛ آشنایی با نقد ادبی، یعنی؛ آشنایی با اصول نقد و انواع نقد، نقد درون متنی، نقد برون متنی، نقد ساختاری، نقد محتوایی و غیره. مورد هشتم؛ آشنایی با تصویرگری و رابطهی متقابل متن و تصویر، که مسلماً نویسندگان کودک باید بدانند که یک کتاب چگونه تصویرگری میشود، یک تصویرگر چه مطالبی را نیاز دارد که بتواند کارش را انجام بدهد. مورد نهم؛ آشنایی با کودک و دنیای کودکان، یعنی؛ روانشناسی کودک، شخصیت کودک، رشد کودک، هوش کودک، وضعیت کودک در عصر ما، در عصر رسانه و غیره… و مورد دهم هم در واقع آشنایی با ادبیات و شاخههای آن، ادبیات کهن، هم ادبیات معاصر، هم ادبیات کودک.
هر یک از این موارد دهگانه را که من گفتم؛ نویسندهی کودک نیاز دارد، بعضی از اینها البته اهمیّتش بیشتر از بقیه هست، ولی این دهتا را یک نویسندهی کودک نیاز دارد و غیر از این ده تا هم موارد دیگری هست، ولی همانطور که ابتدای بحث گفتم؛ من مهمترین و چیزهایی که خیلی لازم هست تقدیم شما عزیزان خواهم کرد.
آشنایی با آداب نویسندگی به معنای عام
مورد اول از نیازمندیهای دهگانهی یک نویسندهی کودک، آشنایی با آداب نویسندگی به معنای عام؛ یعنی قواعد کلی و عمومی نویسندگی، که از این تحت عنوان آیین نگارش هم یاد میشود. یا اینکه نثر معیار، یا در واقع زبان نوشتار، عناوین مختلفی است که به کار میبرند. ما یک زبان گفتار داریم و یک زبان نوشتار، بین این دو تا فرقهای زیادی هست. من با یک مثال فرق این دو تا را تقدیم شما خواهم کرد.
من به عنوان مثال میگوییم به دوستم «یه دِیقه وایسا تا واست یک چیزی رو بگم، یا یه دیقه وایسا تا بگم برات یه چیزیو». شما در این جمله دقت بکنید، به جای یک، گفتم: یه، به جا دقیقه، گفتم: دیقه، به جای بایست، گفتم: وایسا، به جای برایت، گفتم: واسَت، به جای بگویم، بگم. به جای را، رو و حتی راه هم در آخر آمده، یه دیقه واسا تا واست بگم یه چیزیو. این زبان گفتار است. ولی در زبان نوشتار، ما این را میگوییم: «یک دقیقه بایست، تا چیزی را برایت بگویم». با همین مثال، کاملاً روشن میشود که چه اندازه تفاوت هست بین زبان گفتار و زبان نوشتار. ما در زبان نوشتار دنبال درست نویسی هستیم. رکن و جان زبان نوشتار، در واقع درستنویسی هست. البته سادهنویسی و زیبانویسی را هم نویسندگان و کارشناسان اشاره کردند. ولی مهمترین رُکنش درستنویسی هست. درستنویسی در شاخههای مختلف خودش را باید نشان بدهد، همین درست نویسی واژهها، درستنویسی ترکیبها، درستنویسیِ جمله، به کار بردن درست قواعد صرفی و نحوی، در زبان گفتار معمولاً واژهها خورده میشوند، قواعد صرفی و نحوی زیر پا نهاده میشود. ولی در زبان نوشتار ما به هیچ وجه این کار را نمیکنیم. زبان نوشتار انواعی دارد؛ نوشتار اداری، مطبوعاتی، علمی و ادبی و در تمام این شاخهها چیزی که مهم هست و مشترک بین همه هست درستنویسی است. منظور از درست نویسی؛ یعنی پرهیز از خطاهای واژهگانی و پرهیز از خطاهای دستوری و صرفی و نحوی. مثال بزنم خدمت شما. مثلاً کسی مینویسد در اوج قلّهی کوه، خود قلّهی کوه، یعنی بالاترین نقطهی کوه، اوج قلّهی کوه در واقع کلمهی اوج حشف و بیمعنا هست. یا در خطاهای دستوری میگوییم: که بعضاً کاغذها را خُرد کرد و روی فرش ریخت، در واقع اینجا حذف فعل که صورت گرفته، حذف درستی نیست؛ چونکه در واقع خُرد کردن و ریختن دو مصدر متفاوت هست، و شبیه این ما زیاد داریم خطاهای دستوری و واژگانی که صورت میگیرد.
بنابراین یک نویسندهی کودک اولین چیزی که نیاز دارد، آشنایی با آیین نگارش، آشنایی با آداب نویسندگی هست که رکن کار ما باید قرار بگیرد.
آشنایی با آیین ویرایش
دومین چیزی که یک نویسندهی کودک به آن نیاز دارد؛ آیین ویرایش هست؛ یعنی با ویرایش آشنا باشد. خود ویرایش سه قسم است؛ ویرایش محتوایی، ویرایش فنّی و ویرایش ساختاری. آن ویرایشی که اینجا مورد نظر ما هست، ویرایش فنّی هست. چون ویرایش ساختاری در همان آیین نگارش و در واقع به کار بردن درست قواعد دستوری، قواعد صرفی و نحوی و درست نوشتن واژهگان اینجا در واقع مطرح شد. در اینجا ویرایش فنّی را خدمت شما خواهم گفت.
در ویرایش فنّی نکات زیادی گفته میشود، ولی آنچه که بیشتر مورد تأکید هست، نشانهگذاری هست و املای درست واژگان؛ یعنی دو شاخه از ویرایش فنی که نویسنده کودک خیلی نیاز دارد بداند؛ اول نشانهگذاری و بعد املای درست واژگان. در نشانهگذاری هم مهمترینها نقطه، ویرگول، علامت سؤال، علامت تعجب و همچنین املای درست واژگان، مثلاً: نمازگزار، ممکن است کسی این را با «ذ» بنویسد که اشتباه است، یا کلمهی پایهگذار باید با «ذ» باشد ممکن است کسی این را با «ز» بنویسد.مورد اول که نشانهگذاری هست؛ یعنی به کار بردن درست نقطه، ویرگول، علامت تعجب، علامت سؤال و غیره.
با یک مثال من اهمیت نشانهگذاری را به شما تقدیم میکنم. سه کلمه را کنار هم قرار بدهیم، پدر، علی، آمد. این سه کلمه که یک جمله را تشکیل میدهند، اگر ما بدون نشانهگذاری به آن نگاه بکنیم به شش صورت خوانده میشود. پدرِ علی آمد. یک جملهی خبری. پدر علی آمد؟ جملهی پرسشی. پدر علی آمد! جملهی تعجبی. یا ممکن است بعد از پدر ما ویرگول بگذاریم و بگوییم پدر، علی آمد. در واقع این شخص پدرش را خطاب قرار داده میگوید پدر، علی آمد. یا ممکن است بگوید پدر، علی آمد؟ بخش دوم پرسشی باشد. یا ممکن است پدرش را خطاب قرار بدهد و بخش دوم تعجبی باشد. پدر، علی آمد! به شش شکل در واقع این جمله خوانده میشود. فرق این شش صورت چه هست و ما چگونه متوجه بشویم که کدام یک از این موارد ششگانه مورد توجه نویسنده بوده؟ صرفاً با علائم ویرایشی و با نشانهگذاری درست نقطه، علامت پرسش، علامت تعجب و غیره. بنابراین مهمترین چیزی که در آیین آداب ویرایش مورد توجه ما هست، نشانهگذاری هست و املای درست واژگان و آیین ویرایش هم مثل آیین نگارش از اموری است که نویسندهی کودک شدیداً به آن نیازمند است.
موفق و پیروز باشید.
آشنایی با سادهنویسی
سومین چیزی که نویسندهی کودک به آن نیازمند است؛ سادهنویسی است. یعنی نویسنده بعد از داستان آیین نگارش، و بعد از دانستن آیین ویرایش، با سادهنویسی هم باید آشنا باشد. خود سادهنویسی به شکلهای مختلف اتفاق می افتد و نویسندهی کودک باید مهارتهای زیادی داشته باشد تا شیوهی ساده نویسی را بلد باشد. من با چند مثال این نکته را توضیح میدهم.
به این جملهی طولانی دقت بکنید: «این کلمه را در فرهنگنامهی کودکان که تازه چاپ شده و نسبت به چاپهای قبلی اضافاتی دارد و از ویرایش نو برخوردار است، یافتم». ببینید چقدر بین نهاد و گزاره در واقع فاصله افتاده، میتوانستیم این را ساده و تبدیل بکنیم به سه جمله یا دو جمله و بیانش بکنیم. پس یکی از اصول سادهنویسی تبدیل کردن جملههای طولانی به جملههای کوتاه است. یا اینکه گاهی نهاد جمله تجزیه میشود و خود تجزیهی نهاد، به پیچیدگی کمک میکند. مثلاً ما میگوییم؛ حیاطی که ما داریم گوشهاش یک باغچه است. در حالی که میتوانستیم اینطوری بگوییم: «گوشهی حیاط ما یک باغچه هست». ببینید این چقدر نسبت به اولی سادهتر است. «حیاطی که ما داریم، گوشهاش یک باغچه است». ولی این جملهی گوشهی حیاط ما یک باغچه هست، چقدر جملهی دوم نسبت به جملهی اول سادهتر است این هم یکی از راههای سادهنویسی هست. گاهی سادهنویسی به این هست که ما فعل را تبدیل بکنیم به مصدر یا به یک کلمهای که غیر از فعل باشد، من با یک مثال این را تقدیم شما میکنم. به این جمله دقت بکنید. مثلاً ما میگوییم: «کار ما هنگامی که خورشید طلوع میکند؛ شروع میشود». در این جمله دقت بکنید طلوع میکند و شروع میشود دو فعل پشت سر هم آمده و تکرار دو فعل پشت سر هم، به پیچیدگی جمله منجر میشود. ولی ما اگر این را اینطوری بگوییم؛ «کار ما هنگام طلوع خورشید شروع میشود»، خیلی جمله سادهتر و روانتر شده.
پس خلاصه اینکه، یکی از اصولی که نویسندهی کودک نیاز دارد این است که؛ بتواند سادهنویسی بکند. راههای سادهنویسی زیاد هست، شیوههایش را در کتابها بیان کردهاند. که من سه موردش را خدمت شما عزیزان تقدیم کردم.
موفق و پیروز باشید والسلام
آشنایی (به طور خاص) با نویسندگی برای کودک
مورد چهارم، نویسندگی برای کودکان؛ یعنی چهارمین چیزی که یک نویسندهی کودک را نیاز است، خود نویسندگی برای کودک هست. من در برنامههای قبلی اشاره کردم که نویسندهی کودک به آیین نگارش نیازمند است، به آیین ویرایش نیازمند است و به روشهای سادهنویسی و شفافنویسی هم نیازمند است. من به خاطر اینکه کتابهایی را هم خدمت شما عزیزان معرفی کرده باشم سه نمونه کتاب اینجا آوردهام که کمک میکند به فراگیریِ آموزش ویراستاری، آیین نگارش و آیین ویرایش.
یکی این کتاب هست، «کتاب آموزش ویراستاری و درستنویسی»، کار آقای دکتر حسن ذوالفقاری که بسیار کتاب ارزشمندی است؛ چون نویسندهی این کتاب در فنّ خودش بسیار متبحّر و توانمند است. و همچنین کتابی است به نام «راهنمای نگارش و ویرایش»، اثر استاد دکتر محمد جعفر یاحقّی و آقای دکتر محمد مهدیِ ناصح. این کتاب هم مثل کتاب آقای ذوالفقاری شیوهی نگارش فنی را خیلی زیبا، دقیق با ذکر مثالهای مختلف بیان کرده. و امّا سومین کتاب، کتابی است به نام «شیوهی شیوایی». در کتاب شیوهی شیوایی مؤلّف محترم، آقای سید ابوالقاسم حسینی اصولی را گفته که در واقع ما با رعایت این اصول خیلی راحت میتوانیم درست بنویسیم و قواعد درست نویسی و حتی زیبا نویسی و ساده نویسی را یاد بگیریم. کتاب شیوهی شیوایی هم مثل کتابهای آقای دکتر ذوالفقاری و کتاب آقای دکتر یاحقی بسیار ارزشمند هست و آن سه موردی را که من قبلاً گفتم؛ یعنی آیین نگارش، آیین ویرایش و آداب سادهنویسی را بر اساس این کتابها خیلی خوب میتوانیم یاد بگیریم.
اما در این برنامه یعنی مورد چهارم، من شیوهی نویسندگی برای کودکان را خدمت شما خواهم گفت که در واقع کار اصلیِ ما هست، یعنی اینکه نویسندهی کودک باید بداند که متن کودک پسند چه ویژگیهایی دارد و آیین نگارش برای کودکان را هم همانطور که آیین نگارش به شکل کلی را باید بلد باشد، آیین نگارش برای کودکان را هم باید بداند و ویژگیهای یک متن کودک پسند را خیلی خوب باید فرا بگیرد.
متن کودک با متن بزرگسال فرق میکند. متن کودک حتی با متن نوجوان فرق میکند. من سه تا کتاب را نگاه کردم جملهی اول این سه کتاب را یادداشت کردم و وقتی این سه تا را الان خدمت شما خواهم خواند، شما خودتان خیلی راحت متوجه میشوید که بین کتاب کودک و کتاب نوجوان و کتاب بزرگسال چه فرقی هست.
این سه کتابی که انتخاب کردم یکی «ماجرای خاله سوسکه و آقا موشه»، اثر مرحوم سوسن طاقدیس. کتاب دوم کتاب «خمره» آقای هوشنگ مرادی کرمانی و کتاب سوم «شکوفههای انّاب»، اثر آقای رضا جولایی. اولین جملهی این سه کتاب را من میخوانم؛ در کتاب خاله سوسکهی خانم طاقدیس اینطور نوشته شده: یک روز کلّهی سحر آقا موشه و سوسکی خانم از صدای رعد و برق از خواب پریدند. جملهی اول کتاب خمره؛ خمره شیر نداشت، لیوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودند به آن.
جملهی اول کتاب شکوفههای انّاب آقای رضا جولایی؛ خلعتی مرحمتی شاهانه که به دستم رسید، بغض راه گلویم را بست. میدانستم که آن بقچهی پیچازهی مندرز را که باز کنم، چه خواهم دید. بین این سه جمله، این سه عبارت که از سه کتاب مختلف که برای سه گروه سنّیِ مختلف نوشته شده.
وقتی اینها را با همدیگر مقایسه میکنیم، به یک تفاوت معنادار میرسیم و آن تفاوت اختلاف در واژگان هست؛ یعنی اینکه ما در متن کودک با واژههای ساده، روشن سرو کار داریم. در متن نوجوان یک مقدار واژهها دامنهاش گستردهتر میشود و در متن بزرگسال ما با محدودیت واژه به هیچ وجه مواجه نیستیم. پس یکی از مهمترین نکاتی که یک نویسندهی کودک باید بداند این است که در واقع کتاب کودک یا متن کودکانه باید واژگانش محدود و کم باشد. و نویسنده کودک باید با واژگانی که کودک میفهمد، سر و کار داشته باشد. حالا بعضی از این واژگانی که کودک میفهمد هم میفهمد و به کار میبرد، مثل کلمهی درست، کلمهی خواب، کلمهی درخت. و گاهی بعضی از واژگانی را که کودک میفهمد به کار نمیبرد، ولی معنای آن را میفهمد. مثل کلمهی آموزگار، مناسب و دانا. پس یکی از ویژگیهای یک متن کودکانه محدودیت واژگان هست و نویسندهی کودک نباید از هر واژهای استفاده بکند.
من یادم هست در دوران کودکی یک کتاب میخواندم، کتاب شعری بود داخل آن کتاب این جمله آمده بود که: این ور رف گلابپاش، آن ور رف گلابپاش، ترمهی سوزنی داشت، پارچهی پیرهنی داشت. من در دوران کودکی این شعر را خواندم و حفظ هم کردم و تا الان هم در حافظهی من مانده، ولی آن زمان متوجه نمیشدم که کلمهی رف یعنی چه، ترمه یعنی چه، ترمه سوزنی یعنی چه، با اینکه کتاب کودکان بود، ولی واژههای دشوار داشت. کتاب کودک نباید واژههای دشوار داشته باشد. گاهی واژهها در واقع روشن هستند ولی ترکیب برای کودکان روشن نیست. من یادم هست چند وقت پیش به دخترم که 4 سالش هست گفتم که: دخترک عزیزم، گل رو سرت بریزم. ایشان با تعجب به من نگاه کرد و گفت: چرا میخواهی گل روی سرم بریزی، معنیِ کلمهی گل را میدانست چه هست، معنی ریختن هم میدانست چه هست، گل ریختن به عنوان یک فعل فیزیکی میدانست معنیاش چه هست، ولی اینکه گل ریختن روی سر نشانهی علاقهمندی و دوست داشتن هست، این را نمی دانست. پس گاهی ترکیب برای کودکان واضح نیست.
پس ویژگیِ اول در واقع محدودیت واژگان بود، ویژگی دوم اینه که ساختار جملات باید واضح و روشن باشد. من یک جملهای را میخوانم. «سنجاب کوچولو به دوستش لاکپشت که همیشه اخمو بود و از صدای بلند بدش میآمد رسید. این جمله را ما میتوانیم تبدیلش بکنیم به؛ سنجاب کوچولو به دوستش لاکپشت رسید، لاکپشت مثل همیشه اخمو بود و سنجاب میدانست که او از صدای بلند بدش میآید». یکی از ویژگیهای متن کودکانه این است که باید خیلی ساده و روشن باشد.
یکی دیگر از ویژگیهای یک متن کودکانه این است که ما از اسوات، آواها و نامآواها زیاد استفاده میکنیم؛ مثل صدای حیوانات، صدای پدیدههای طبیعی مثل شُرشُر فرضاً، صدای وسایل نقلیه مثل تلق تلوق قطار، سعی بکنیم که وقتی نام اینها را میبریم، صداها را هم در کنارش بیان بکنیم که در واقع برای کودک خیلی حسّیتر و جذّابتر باشد. و باز یکی دیگر از ویژگیهای متن کودکانه این است که ما معمولاً از جزئیات شروع میکنیم به کلیات میرسیم، ولی در متن بزرگسالان گاهی برعکس است. ما از کل شروع میکنیم و بعد به جزئیات میرسیم. این را با یک مثال خدمت شما میگویم؛ فرضاً اگر ما از کُل بخواهیم به جزء برسیم، میگوییم: به به چه روز زیبایی، به به چه بهار زیبایی و بعد جزئیات بهار را یکی یکی بیان میکنیم. ولی اگر برعکس عکل بکنیم؛ یعنی از جزء به کُل برسیم، مثلاً اینطور بگوییم که درختها پر از شکوفه شدهاند، قناریها روی شاخههای نرم بید آواز میخوانند رود نغمهخوان به راه افتاده است. به به چه بهار زیبایی، اگر اینگونه عمل بکنیم برای کودک هم فهمش راحتتر هست و هم جذّابیتش بیشتر است.
برای این مورد چهارم که نویسندگی برای کودکان هست هم کتابهایی را داریم، من سه مورد را انتخاب کردم که خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم. یکی کتابی است به نام مقدمهای بر فارسینویسی برای کودکان، اثر زندهیاد نادر ابراهیمی که ایشان هم نویسندهی توانایی بود و هم در کارهای تئوریک و نظریهپردازی برای ادبیات کودک خیلی تلاش کرد، کتاب دوم نگاشتن و ویرایستن، مؤلفش دکتر مریم جلالی که از اساتید دانشگاه شهید بهشتی هست و از کسانی است که در حوزهی ادبیات کودک خیلی فعال هستند و این کتاب را نوشتهاند که خیلی کمک میکند به نویسندگان و کتاب سوم هم، ویرایش و اهمیت آن در آثار ویژهی کودک و نوجوان، اثر آقای محمد حسینی که کانون پرورش چاپ کرده. این سه کتاب بسیار ارزشمند است برای کسی که میخواهد نویسندهی کودک بشود.
امیدوارم که این نکته هم مورد استفاده شما عزیزان باشد. والسلام
آشنایی با قالبهای رایج در ادبیات کودک
پنجمین چیزی که یک نویسندهی کودک باید بداند، این است که باید با قالبهای رایج در ادبیات کودک آشنا باشد. ما قالب های زیادی داریم که نویسندگان و شاعران کودک، از این قالبها استفاده میکنند، برای نوشتن داستان و سرودن شعر. حالا کسی که علاقهمند به نوشتن داستان یا سرودن شعر هست، باید با این قالبها آشنا باشد.
به عنوان مثال؛ داستان، داستانک، داستانواره، ناداستان، شعر، شعرک، ترانه، نمایشنامه، زندگینامه، متنهای نیایشی، چیستان، کیستان و غیره. هر کدام از اینها البته زیرشاخهها و جزئیاتی دارد که دوستان می توانند مراجعه کنند و در کتابهای مفصّلتر فرا بگیرند و هر کدام از اینها عناصری دارد.
من قبل از اینکه وارد بیان عناصر بعضی از اینها بشوم، یک کتابی را معرفی بکنم. کتابی است به نام ادبیات کودک و نوجوان. این کتاب متن درسیِ دانشجویان تربیت معلم هست در این کتاب، قالبهای رایج در ادبیات کودک خیلی خوب طبقهبندی شده و هر قالبی خیلی خوب و روشن معرفی شده. در بین قالبهای رایج آن چیزی که از همه بیشتر رواج دارد، داستان و شعر است. هر کدام از اینها عناصری دارد، مثلاً عناصر داستان، طرح، شخصیت، صحنهپردازی، فضاسازی، گرهافکنی، گرهگشایی، گفتگو، اوج و فرود، کشمکش و غیره. کسی که می خواهد داستان برای کودکان بنویسد، باید با این عناصر داستان خیلی خوب آشنا باشد.
برای فراگیریِ عناصر داستان، من سه کتاب را خدمت شما عزیزان معرفی میکنم. یکی کتاب کوچک برای داستاننویسی، اثر آقای عموزادهی خلیلی هست که کانون پرورش منتشر کرده. در این کتاب ایشان خیلی خوب شیوهی داستاننویسی را بیان کرده. کتاب کارگاه داستان، اثر آقای محمدرضا یوسفی که از نویسندگان کودک هم هست، کتاب سوم هم عنوانش هست، بیایید داستان بنویسیم؛ فوت و فنّ داستاننویسی، اثر آقای مهدی میرکیایی که توسط انتشارات طلایی منتشر شده. این سه کتابی را که من معرفی کردم، بیایید داستان بنویسیم، کارگاه داستان و همچنین کتاب کوچک برای نویسندگان هر سه ویژگی و امتیازش این است که که توسط کسانی نوشته شده که خودشان داستانهای فراوانی را برای کودکان نوشتهاند و علاوه بر اینکه مهارت نقد و نظریهپردازی را در واقع دارند، خودشان داستاننویس هم هستند به همین خاطر این کتابها خیلی به شما کمک خواهد کرد که با عناصر داستان خیلی خوب آشنا باشید.
و اما دومین قالبی که خیلی رایج هست و کودکان بهش علاقهمند هستند، شعر هست. شعر در واقع ارکانش، وزن و قافیه و خیال است. کسی که علاقهمند هست برای کودکان شعر بگوید، باید با وزن شعر آشنا باشد، با قافیهها آشنا باشد و با خیال. منظور از خیال صُوَر خیال هست، یعنی تشبیه و استعاره و کنایه و مجاز، که کمک بکند اینها در سرودن شعر به یک شاعر، امیدوارم که این برنامه هم مورد توجه و استفادهی شما عزیزان قرار گرفته باشد.
والسلام
آشنایی با گونههای ادبی (ژانراها)
ششمین چیزی که نویسندهی کودک به آن نیاز دارد، این است که با گونههای ادبی یا همان ژانرها آشنا باشد ؛ یعنی آشنایی با انواع داستان از جهت درونمایه. من اینجا یک فهرستی از داستانهای مختلف نوشتم که بر اساس درونمایه تقسیمبندی شدهاند، خدمت شما میخوانم.
مثلاً: داستانهای حماسی، داستانهای پلیسی، مذهبی، فانتزی، واقعگرا، عاشقانه، داستانهای انتقادی اجتماعی، داستانهای فکری فلسفی، داستانهای طنز، هر یک از این گونهها به کار میرود، رواج دارد و نویسندهی کودک بستگی دارد به کدام گونه علاقهمند است. هر گونهای را که میپسندد، باید با آن گونه خیلی خوب آشنا باشد و هر گونه از عناصر داستان هم ویژگیهای خاصّ خودش را دارد. مثلاً کسی که قرار است داستان حماسی بنویسد، عناصر داستان حماسی فرق میکند با عناصر داستان مذهبی یا عناصر داستان فکری فلسفی. یا فرضاً کسی که داستان پلیسی برای کودکان و نوجوانان میخواهد بنویسد، باید بداند که عناصر داستانهای پلیسی فرق میکند با عناصر داستانهای مثلاً عاشقانه. در داستانهای پلیسی مثلاً اوج و فرودش، کشمکش، پنهانکاری، یا هیجاناتی که دارد، یا تو در تو بودن داستان، بیم امید و غیره، کاملاً فرق میکند. فرضاً کسی که میخواهد برای کودکان داستان دینی و مذهبی بنویسد، عناصر داستانهای دینی و مذهبی فرق میکند با فرضاً داستانهای پلیسی و داستانهای اجتماعی. پس آشنایی با گونههای ادبی هم یکی از چیزهایی است که نویسنده کودک خیلی خوب باید اینها را بداند.
امیدوارم که این برنامه هم مورد توجه شما عزیزان باشد.
والسلام
آشنایی با انواع نقد ادبی
هفتمین چیزی که نویسندهی کودک باید بداند این است که، با نقد ادبی آشنا باشد ؛ یعنی با اصول نقد، شیوهی نقد و همچنین با انواع نقد آشنا باشد. خود انواع نقد. مثلاً: نقد درون متنی و نقد برون متنی داریم. هر کدام از نقدهای درون متنی و برون متنی خودشان باز زیرشاخه دارند که نویسندهی کودک تا حدّ امکان باید با اینها آشنا باشد.
چرا نویسندهی کودک باید نقد را بداند؟ به دو دلیل؛ یکی اینکه وقتی اثرش نقد میشود و نقد منصفانهای هم هست، نقد را خیلی راحت بپذیرد و اثر خودش را اصلاح بکند. دلیل دوم این است که، اگر کتابش نقد شد آن نقد در واقع نقدِ غیرمنصفانه و نادرستی هست، توانایی دفاع از اثر خودش را در برابر منتقدین داشته باشد. و اما نقد درونمتنی و برونمتنی را هم یک توضیح مختری بدهم؛ در نقد درونمتنی فرضاً ما با نقد دستوری سر و کار داریم، نقد بلاغی که آرایههای ادبی را نقد میکند، نقد زیبایی شناختی، در نقد برونمتنی مثل نقد اخلاقی که بررسی میکند که این اثر تا چه اندازه با قواعد و قوانین اخلاقی سازگار هست یا نیست یا فرضاً نقد روانشناختی ما داریم که تا چه اندازه این اثر در ذهن و روان کودک میتواند تأثیرگذار باشد. یا فرضاً نقد جامعهشناختی و سایر شاخههایی که در نقد برونمتنی مورد توجه هست. این هم خیلی مهم است.
پس نویسندهی کودک اگر چه ممکن است خودش منتقد ادبی نباشد، ولی باید به اصول نقد و انواع نقد خیلی خوب آشنا باشد. امیدوارم که این هم مورد توجه شما عزیزان باشد.
والسلام
آشنایی با تصویرگری کتاب کودک
هشتمین چیزی که یک نویسندهی کودک آن را باید بداند این است که؛ آشنا باشد با تصویرگری کتاب کودک. منظور ما از آشنایی با تصویرگری این نیست که نویسنده، مثلاً طراح یا نقاش باشد، یا اصول طراحی و تصویرگری را بلد باشد؛ بلکه منظور این است که، بداند وقتی که یک داستان یا شعری نوشته، تصویرگر چگونه آن را تبدیل به یک تصویر جذاب و زیبا میکند. دانستن این خیلی کمک میکند به نویسنده تا متنش را به گونهای بنویسند که کار تصویرگر خیلی راحت باشد. بعضی وقتها نویسندگان به گونهای متنشان را مینویسند که تصویرگر بندهی خدا هر چقدر این متن را مطالعه و نگاه میکند میبیند چیزی که بهش کمک بکند بتواند تصویر خوبی بکشد، وجود ندارد.
به عنوان مثال: من یک متنی را اینجا نوشتم. فرضاً اگر نویسنده بخواهد قرآن کریم را این گونه معرفی بکند؛ قرآن کتاب آسمانی ماست، قرآن به زندگی ما روشنی میبخشد. ما این هدیهی زیبای خدایی را دوست داریم. قرآن به بهترین شکل ما را راهنمایی میکند. چهار جمله در وصف قرآن نویسنده نوشته، حالا یک تصویرگر وقتی این چهار جمله را نگاه بکند خیلی کارش سخت میشود. چه کند که بتواند این جملات را به یک تصویر تبدیل بکند. کارش خیلی سخت است چون با جملات کلّی و انتزاعی سر و کار دارد. ولی اگر ما قرآن کریم را اینگونه معرفی بکنیم؛ مثلاً بگوییم: که قرآن دستهگلی است که خدا به ما هدیه داده است، هر شاخه از این دسته گل عطر و بوی مخصوصی دارد. یکی از این شاخهگلها عطر و بوی دوستی و مهربانی میدهد و الی آخر. هر یک از این جملات خیلی کمک میکند به تصویرگر، مثلاً جملهی اول؛ قرآن دستهگلی است که خدا به ما هدیه داده است، خیلی راحت میتواند کار کند. هر شاخه از این دستهگل عطر و بوی مخصوصی دارد. کارش خیلی راحت میشود. یکی از این شاخهگلها عطر و بوی دوستی و مهربانی میدهد، کارش خیلی راحت میشود. به همین خاطر آشنایی با تصویرگری و اینکه نویسنده بلد باشد المانهای تصویری متنش را زیاد بکند، خیلی کمک میکند به جذّابیت کتاب.
به عنوان مثال؛ من یک کتابی را انتخاب کردم به نام «چگونه میتوان بال شکستهای را درمان کرد»، از کانون پرورش است. مثلاً در این کتاب نویسنده یک جملهای نوشته؛ وقتی بالهای نازک پرندهی کوچک مهم به شیشههای بلندترین ساختمان شهر کوبیده شد، هیچکس صدایش را نشنید. وقتی نویسنده میگوید که بلندترین ساختمان شهر، وقتی همین را میگوید خیلی کار تصویرگر راحت میشود وقتی یک شهری را طراحی و تصویرگری میکند، سعی میکند مثلاً یکی از ساختمانهایش بلندتر از بقیه باشد، یک فضای شهر را طراحی میکند و یکی از ساختمانها از ساختمانهای دیگر بلندتر است. یا مثلاً در این بخش از کتاب، اشاره کرده به گذشت زمان، نویسنده کلمهی گذشت زمان را آورده و تصویرگر هم به کمک متن آمده و با استفاده از حالات مختلف ماه از هلال تا ماه کامل، خیلی خوب گذشت زمانی را که نویسنده در متن به آن اشاره کرده. تصویرگر این را در غالب یک تصویر جذاب و زیبا آورده است.
پس خلاصهی حرف من این بود که نویسندهی کودک اگرچه خودش تصویرگر نیست، باید با اصول تصویرگری آشنا باشد. البته برخی از نویسندگان تصویرگر هم هستند، مثل خانم کلِرژوبت، که کار آنها خیلی راحت هست چون خودشان هم نویسنده و هم تصویرگر هستند. ولی سایر نویسندگان که غالب نویسندگان هم هسیتند، تصویرگر نیستند ولی باید با اصول تصویرگری آشنا باشند تا کار و تطابق بین متن و تصویر خیلی خوب انجام بشود.
امیدوارم که این برنامه هم برای شما عزیزان جذاب باشد و به شما کمک بکند در آیین درست نویسندگی.
والسلام
آشنایی با کودک و دنیای کودک
نهمین چیزی که یک نویسندهی کودک نیازمند هست که بداند، این است که با کودک و دنیای کودک آشنا باشد. مباحثی مثل روانشناسی کودک، روانشناسی رشد، روانشناسی شخصیت، البته در حد نیاز؛ چون هر کدام از اینها عنوان یک رشتهی دانشگاهی هست و تا مقطع دکترا بعضیها در این حوزه پژوهش و مطالعه میکنند. ولی نویسندهی کودک به هر حال تا حدودی باید بداند.
مثلاً در بحث روانشناسی رشد، مباحثی مطرح است؛ مثل، رشد زبانیِ کودک چه هست، رشد ذهنیِ کودک، رشد اجتماعی، رشد اخلاقی، رشد عاطفی و هر کدام از این انواع رشد، عوامل و موانعی دارد. نویسنده باید با عوامل و موانع رشد کاملاً آشنا باشد. یا اینکه مباحثی مثل انواع هوش؛ هوش عقلانی، هیجانی، معنوی (که اخیراً مطرح شده)، نویسندهی کودک اینها را باید تا حدودی بداند و همچنین آشنا باشد با دنیای کودکان. منظور از دنیای کودکان این است که فرضاً الان کودکان تکیهکلامهایشان موقعی که با هم گفتگو میکنند، چه هست؟ شوخیها و لطیفهها و شادیهای کودکان چه هست؟ بازیهای مورد علاقهی کودکان چه هست؟ بازیهای رایانهای، بازیهای فکری، ورزشهای مورد علاقهی کودکان، شخصیتهای کارتنی مورد علاقهی کودکان، و همچنین آرزوهای کودکان چه هست؟ مُدها و مدلهایی که دنبالش هستند چه هست؟ نگرانیهای کودکان چه هست؟ غذاهای مورد علاقهی کودکان چه هست؟
چند وقت پیش من در اینترنت نگاه میکردم میخواستم ببینم که غذاهای مورد علاقهی کودکان چه هست، در یکی از پایگاهها بیست غذا را فهرست کرده بود که هیچکدام از آن بیست غذا، از غذاهای سنّتی ما نیست. البته منظور من این نیست که نویسندهی کودک باید مشوّق کودکان باشد در علاقهمندیشان به غذاها و مدهای جدید، یا اینکه در واقع مخالف باشد. چون این مباحث باید در جایی جداگانه بحث بشود، ولی خب نویسندهی کودک به خاطر آشنایی با دنیای کودکان، باید اینها را بداند و همچنین اینکه کودکان به چه نوع موسیقیها و ترانههایی علاقهمند هستند. و نیز پرسشهای کودکان چه هست که خیلی نکته و مطلب مهمی است که الان شبهات و سؤالات و پرسشهایی که در ذهن کودکان هست، مهمترینشان چه هست؟
دوست عزیز ما آقای حیدری ابهری، ایشان خیلی خوب کار کرده و از پرسشهای کودکان کاملاً اطلاع دارد و خیلی خوب در زمینهی جمعآوریِ پرسشها طبقهبندی پرسشها و پاسخگویی به پرسشها کار کرده که آثار ایشان میتواند خیلی کمک بکند به نویسندگان کودک که آشنا باشند با پرسشهای کودکان که بخشی از دنیای کودکان هست.
امیدوارم که این برنامه هم مورد علاقه و پسند شما عزیزان قرار گرفته باشد.
والسلام
آشنایی با ادبیات و شاخههای ادبیات
دهمین و آخرین چیزی که یک نویسندهی کودک باید آن را بداند، و خیلی به او در موفقیتش در این حوزه کمک میکند، آشنایی با ادبیات و شاخههای ادبیات هست. شاخههای ادبیات مثل ادبیات کهن، ادبیات معاصر، ادبیات کودک و هر کدام از این شاخهها بسیار ارزشمند و کلیدی هست.
مثلاً، در ادبیات کودک، منظورم این است که با بهترین آثار کودک؛ چه نویسندگان داخلی و چه نویسندگان خارج آشنا باشند و مرتب این آثار را بخواند و با دقت و تحلیل روی آنها کار و مطالعه بکند. حداقل از نویسندگان داخلی، مثلاً صد کتاب باید خیلی خوب بخواند. از نویسندگان خارجی هم همینطور، از نویسندگان داخلی مثلاً، آثار آقای رحماندوست، آثار آقای جعفر ابراهیمی، آثار خانم فریبا کلهر، خانم سوسن طاقدیس که خدا رحمتشان بکند و همچنین اگر بخواهد در حوزهی شعر کار بکند، مثلاً آثار آقای ناصر کشاورز، آثار خانم افسانهی شعباننژاد و غیره. این در حوزهی ادبیات کودک بود. در ادبیات کهن هم به همین شکل، یک نویسندهی کودک خیلی خوب باید با ادبیات کهن فارسی آشنا باشد؛ چون یک پیوند بسیار عمیق و معناداری هست بین ادبیات کهن و ادبیات کودک، من اینجا با مثال برای شما عزیزان روشن میکنم که تا چه اندازه متون کهن ما کمک می کند به یک نویسندهی کودک.
مثلاً یکی از شاعران عصر سلجوقی موقعی که به هلال ماه در آسمان نگاه میکند، یک رباعی در وصف ماه میگوید؛
ای ماه چو ابروان یاری گویی یا نی چو کمان شهریاری گویی
نه علی زده از در عیاری گویی بر گوش سپهر گوشواری گویی
در مصرع آخر این رباعی، هلال ماه را تشبیه میکنه به گوشوارهی آسمان. این گوشوارهی آسمان تشبیهی است که در عصر سلجوقی گفته شده ولی چقدر یک تشبیه کودکانه و کودک پسند است.
من یک شعری دربارهی ماه مبارک رمضان گفتهام عنوان شعر را گذاشتهام گوشوارهی آسمان؛ یعنی هلال ماه مبارک رمضان را تشبیه کردهام به گوشوارهی آسمان و این چیزی بوده که در ادبیات کهن به من کمک کرده. یا در بعضی از متون نصر عصر مغول، در یکی از این آثار دیدم که یک شخصی واژگون شدن پرچم را تشبیه کرده بود به افتادم عکس درختان در آب، گفته بود که این پرچم واژگون شده مثل تصویر درختان است در آب، چقدر تشبیه زیبا، جذاب و کودک پسندی است که یک نویسنده به کار برده.
مثال سوم را از بوستان سعدی خدمت شما میگویم؛ سعدی میخواهد در اینجا اشاره بکند که خداوند خیلی بخشنده است و سفرهی بخشندگی خداوند خیلی گسترده است. این شعر را میگوید؛
چنان پهن خان کَرَم گسترد که سیمرغ در قاف قسمت خورد
یعنی میگویند؛ انقدر خداوند بخشنده است که حتّی سیمرغ هم در کوه قاف از بخشندگی خداوند بینصیب نیست. با اینکه سیمرغ مرغ افسانهای است و کوه قاف هم در واقع یک کوه افسانهای هست ولی سعی به زیبایی اشاره کرده به این بخشندگی خداوند. مورد چهارم را هم از دیوان خاقانی خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم. ایشان در یکی از شعرهایشان میگویند که:
ماه برآمد به صبح چون دم ماهی ز آب
چقدر تشبیه زیبا و ارزشمند و کودکپسندی است. ماه آسمان موقعی که ما یواش یواش به صبح نزدیک میشویم، رنگ ماه به طرف سفیدی گرایش پیدا میکند. اوایل صبح ماه سفید هست در پهنهی آسمان آبی رنگ. خاقانی میگوید که هلال سپید رنگ ماه در میان آسمان، مثل یک ماهیای است که در دریا شناور است و دمش از آب بیرون آمده. یک تقابل زیبایی برقرار کرده بین آسمان و دریا، بین ماه و ماهی، بین هلال ماه و دم ماهی که خیلی تقابل ارزشمندی است. و نویسندگان معاصر هم این کار را انجام دادهاند. در واقع این هنری که خاقانی به کار برده و بین ماه و ماهی یک ارتباط معنادار و زیبایی برقرار کرده.
من در یکی از داستانهای خانم کلهر در کتاب قصههای قد و نیم قد نگاه میکردم، دیدم که ایشان هم در یکی از داستانهایش اینطور میگوید، داستانی است به نام پس خودم چیکار کنم. ماهی نقرهای در آب دریاچه شنا میکرد، عکس ماه توی آب افتاد، ماهی شنا کرد و به ماه رسید، ماه از او پرسید: میدانی من و تو چه فرقی با هم داریم؟ ماهی کمی فکر کرد و جواب داد من در آبم و تو در آسمان. ماه گفت: نه میبینی که من هم کنار تو در آب هستم الی آخر. قصد ندارم همهی قصه را بخوانم ولی تقابل بین ماه و ماهی و گفتگوی ماه و ماهی در این داستان آمده که خیلی کار ارزشمند و جذابی است.
این هم یکی از چیزهایی بود که یک نویسندهی کودک باید بداند، من در این برنامههای دهگانه ده نیازمندی را که به نویسندهی کودک خیلی کمک میکند که اثرش جذاب و زیبا و خواندنی باشد خدمت شما عزیزان تقدیم کردم امیدوارم که برای شما مفید باشد و کمک بکند به زیبایی و جذابیت اثر شما و امیدوارم که خداوند متعال اینها را به عنوان هدیههایی از ما بپذیرد و برای شما و تک تک علاقهمندانی که این برنامه را نگاه میکنند مفید باشد.
والسلام