بسم الله الرحمن الرحیم، ادبیات کودکان ما خیلی حالش خوب نیست و آن هم قسمت زیادی تقصیر ناشرهاست؛ یعنی اینکه ناشرها گرفتار هستند، به آنها حق میدهم، گرفتار توزیعکننده هستند. توزیعکننده چیزی در حدّ نصفِ بهای پشت جلد کتاب را میخواهد بگیرد تا بتواند توزیع کند، هفت – هشت ماه بعد هم پولش را بدهد. لذا عملاً بازار دست توزیعکننده است. توزیعکننده به ناشر سفارش میدهد که من اینجور کتابها را میخواهم، (البته نه به همهی ناشرها، ولی به خیلی از ناشرها) و ناشر میآید سراغ نویسنده و میگوید من اینجور کتابها را میخواهم، و حاصل کار اینطور میشود که امروز من به شما بگویم که ادبیات کودکان حالش خوش نیست.
بعد میآیند از ما میپرسند: چرا بازار این همه ترجمه گرفته؟ حجم ترجمه زیاد است. (من در مورد ترجمه برایتان صحبت میکنم) ولی واقعیت قضیه این هست که وقتی آن مربع کتاب کودک
نتواند درست کار کند، پایهها، چهارپایه نتواند درست کار کند، کار خراب میشود. ادبیات کودک و نوجوان چهارتا پایه دارد، یکی پدیدآورنده هست (شاعر و نویسنده و نقاش)، یکی ناشر است، یکی توزیع کننده است و دیگری پخشکننده است. هر کدام از اینها بلنگد، کار خراب میشود. هر کدام از اینها اگر بخواهد تسلّط بر دیگری داشته باشد، باز هم کار خراب میشود. توصیه من در این باره به کسانی که میخواهند نشر کودک و نوجوان راه بیاندازند، یه مقداری تحمّل است.
ناشرانی که یک سبک و سیاق خاصی را گرفتهاند و تحمّل کردهاند و ادامه دادهاند و برند شدهاند، آنها موفق هستند. دیگر حتی توزیعکننده نمیتواند به آنها اعمال قدرت بکند و بگوید اینجوری برای من کتاب بیرون بدهید. در حیطهی نشر کودک، مسائل گفتنی زیاد است. از مسائل علمی، مهارتها، کاردستیها، تفریحها، داستانها، فانتزیها، قصههای پیامدار، شعرهای بازی، بازیهای تنها و خیلی چیزهای دیگر، هر کدام از اینها میتواند برند یک ناشر باشد. اگر احیاناً ناشر در این باره مقداری تحمل به خرج بدهد و با هر گرفتاریای که شده کتابهایش را به وسیلهی نمایشگاهها و یا حتی توزیع شخصی پخش بکند، کار به یک جایی میرسد که تبدیل میشود به یک برند در یک موضوع. وقتی به برند تبدیل شد، دیگر گرفتار توزیع کننده نخواهد شد، که من امروز بگویم حال ادبیات کودکان خراب است. در عین حالی که حال ادبیات کودکان خراب است، شما بتوانید اگر مثلاً کتاب علمی میخواهید، سریع نظرتان میرود سراغ یک یا دو ناشر خاصّ، کتاب فانتزی بخواهید، کتاب ترجمه بخواهید و…
با این حساب اگر احیاناً نشر تخصصی بشود، دست و بال توزیعکننده به عنوان کسی که دست و بال نویسنده و ناشر را میبندد و برای خواننده تعیین و تکلیف میکند، بسته خواهد شد و انشاءالله به جایی برسیم که قدرت انتخاب خانوادهها بالاتر از این که هست، باشد.
علت رونق آثار ترجمه نسبت به آثار تألیفی
میگویند: چرا ترجمه بیشتر از تألیف است؟ این طبیعی است، یک قسمتش منطقی است، یک قسمتش غیرمنطقی است به خاطر اینکه برنامهریزی نداریم. منطقی به این دلیل که معمولاً مترجمین ما میروند از بین بهترینها، خوشفروشها، جایزه گرفتههای چندین کشور، آنهایی را مناسب فرهنگ ما میدانند، انتخاب میکنند و میآورند. لذا میتوانم بگویم که ترجمههای ما، گزیدهی گزیدههای جهان است و خواه و ناخواه خوش فروش است. اما نویسندهی داخلی که میخواهد تألیف بکند، خیلی هم که قوی باشد، در حدّ آن کتابهایی نوشته که از بینش گزیده شده و خوشفروش شده، بعد تازه مترجمان ما رفتند از میان آن گزیدهها انتخاب کردند؛ یعنی سطح پایین مخلوط را در نظر بگیرید.
خواه ناخواه ترجمهها جاذبهی بیشتری دارند. علاوه بر این سابقهی ادبیات کودکان در کشور ما خیلی کمتر از سابقهی ادبیات کودکان در کشورهای دیگر است.
اما همهی مشکل این نیست، بخش زیادی از مشکل بر میگردد به اینکه ما مترجم و ناشرمان سود آنی میخواهد، نه سود درازمدت. سود آنی این هست که یک کتابی گیر میآورد، با همین مقدماتی که گفتم، مترجم ترجمه میکند و چاپ میکنند و میفروشد و یک قِران هم به نویسنده و ناشر اصلیاش پول نمیدهد؛ یعنی کپی رایت را رعایت نمیکند. این باعث میشود که اصلاً ترجمه خیلی ارزانتر از تألیف هم باشد. تألیف سطحش در سطح پایین مخلوط بود و باید از بینش گزینش میکردیم، بعد ترجمه از آن خیلی بالاتر بود، حالا تألیف؛ حق التألیف میخواهد، حروفچینی، صفحهآرایی میخواهد، نقاشی میخواهد، اینها همه هزینه دارد. یک مرتبه ترجمه را روی کارش میگذارد، برعکسش میکند یا به قول ناشرها چپ و راستش میکند و چاپش میکند. نه پولی به تصویرگر، نه به مترجم و غیره میدهد. حتی بعضی از ناشران منتظرن کتابهای ترجمه شدهی سفارش شده از طرف مترجم را که میخواهد پوز بدهد که من مترجم هستم؛ بگیرند و حتی یک پولی هم در قبالش بگیرند. در هر صورت حتی در موارد حرفهایاش، ترجمه بسیار کمهزینهتر و پرجاذبهتر و بسیار پرجاذبهتر از تألیف خواهد بود، لذا میگوییم بازار پر میشود از ترجمه.
اینکه اینها با فرهنگ ما نمیخواند و فلان، درست؛ ولی آن علمای قدیم سه ماه – چهار ماه میرفتند یک گوشهای مینشستند و به قول خودشان بانی پیدا میکردند و خرج خوراک زندگی روزانهاشان را میدادند، یک مستخدمی هم در اختیارشان میگذاشتند، خرج زن و بچهاشان را هم میدادند تا یک چیزی جمع آوری کنند و بنویسند و بیرون بدهد و تشکر کنند از ملک التجّار فلان، که کمکشان کرده است. حالا این نویسنده نه ملک التجّار دارد، نه بانی دارد، نه متأسفانه پشتیبان دولتی دارد، میخواهد بیاید با ترجمه بجنگد، اثر تولید کند و زندگیاش را هم بکند. آیا میشود؟! نه، نمیشود.
در این باره یک پیشنهاد دارم و آن این است، ناشرانی که میروند به طرف برند شدن، برای آیندهی خودشان، به آنهایی که صاحب کار و توان میدانند، سفارش بدهند که دو سال – سه سال – چهار سال روی یک موضوعی کار کنند، بنویسند و تحویل بدهند. هزینهاش فوری است ولی سودش در درازمدت است. هم چرخ اقتصاد نشر و نویسنده و مترجم میچرخد، هم اینکه فرصت تولید کارهای اساسی را به کسانی که اهل کار هستند، میدهد. و آن نشری هم که برند شده میتواند بگوید: من این کار را کردهام، هزینه کردم برای اینکه یک سال – دو سال روی موضوع کار کنم و همچین کاری بیرون بیاید. مسلماً وضع از اینی که هست بهتر خواهد شد انشاءالله.
من فقط پشتکار دارم…
یکی دو بار من جلوی دوربین تلویزیون گفتهام که من نه هنر زیادی دارم، نه پول زیادی دارم، نه رانتخوار هستم که بیایند کتابهایم را مفصّل بخرند و نه خیلی آدم خوششانسی هستم که عقاب بخت و اقبال بالای سرم باشد.
من فقط پشتکار دارم و پررویی میکنم.
این را به کسانی میگویم که میخواهند وارد دنیای نویسندگی برای کودکان و نوجوانان بشوند. کسی که آثار موفق قبل از خودش را نخوانده، نمیتواند نویسندهی موفقی بشود. در حال حاضر یک کسی که میخواهد نویسنده بشود، باید حداقل چهار – پنج هزار کتاب برگزیدهی دهههای پیش تا امروز را بگیرد و با دقت بخواند.