بسم الله الرحمن الرحیم
-ضمن عرض سلام خدمت حضرت عالی، لطف کنید خودتون رو معرفی کنید و درباره تحصیلات و رشتهایی که تحصیل کردهاید برای ما توضیح بفرمایید.
– بسم الله الرحمن الرحیم. بنده علی آرمین هستم و متولد سال ۶۱. از نظر تحصیلات حوزوی مشغول درس خارجم و از نظر تحصیلات دانشگاهی هم مشغول نگارش پایان نامهام. اصلاتا اهل بوشهرم و سالهاست که در قم سکونت دارم.
– شما بیشتر در چه حوزه هایی قلم زدهاید؟
در سه حوزه کودک، نوجوان و بزرگسال قلم زدهام. «به نام یونس» یک کار بزرگسال بود که در قلم زرین نامزد شد و به نام کتاب ماه نهاد کتابخانههای عمومی کشور معرفی شد و جلسات متعددی درموردش برگزار شد. رمان «پرواز با پاراماتور را دوست دارم» با این که نوجوان بود ولی تقریبا همین اتفاقات درموردش افتاد. یعنی در قلم زرین نامزد شد و به عنوان کتاب ماه هم معرفی شد و در ویترین کتاب تهران هم به عنوان کتاب مسابقه بین مدارس معرفی شد. «کی خانم نارنجی رو ناراحت کرده» هم یک کار کودک است که خانم «فتوحی» آن را تصویرسازی کرده و نشر جمکران آن را چاپ کرده.
– آیا در نوشتنتان سبک خاصی هم دارید؟
سبک خاص فکر نمیکنم ولی نحوه نوشتن رمانهایم قدری با هم فرق داشته. مثلاً رمان «به نام یونس» اساسش از یک سفر تبلیغی نشأت گرفت. را زیر نظر استاد حمیدرضا شاهآبادی و در مدرسهی رمان شهرستان ادب نوشتم. ایشان به ما گفتند که صحنهی اصلی داستان را اول کار بنویسید و ما هم همین کار را کردیم. به نظر من یک روش خیلی خوب است که واقعاً کمک میکند به شکلگیری منسجم داستان. ایشان میگفتند وقتی که شما صحنه اصلی را اول بنویسید میدانید که روند کلی داستان به کجا میانجامد. این کار شبیه این است که شما در دل شب روی دریایید و روشناییِ یک فانوس دریایی دارد راه را به شما نشان میدهد.
«کمیک استریپهای شهاب» باز قضیه اش فرق میکرد و یک ایدهای بود که به ذهنم رسید؛ راجع به طلبهای که لکنت زبان دارد و نمیتواند سخنرانی کند ولی سعی میکند با استفاده از هنرش یعنی نقاشی حرفش را بزند و خوب هم میزند.
«پرواز با پاراموتور را دوست دارم» باز یک حال و هوای دیگری داشت و به نحوی قضیه «ما میتوانیم» و این که یک نوجوان به داراییهایش توجه کند و استعدادهایی که خداوند در او به ودیعه نهاده را شکوفا سازد.
البته معمولا در همه کارهایم و این رمانها بحمد الله از نظر استاد مظفر سالاری و نویسندگان دیگر خیلی بهره بردم.
-بفرمایید که از چه موقع شما وارد حوزه تألیف شدید؟
–بنده سالها پیش وبلاگ مینوشتم و خیلی علاقه داشتم به این که یک سری
آموزههایی که در دین هست را با مخاطب خاکستری در میان بگذارم. یعنی نمیخواستم مطلب صرفا مخصوص قشر هیأتی و مذهبی باشد؛ همانطور که الان هم دوست دارم کارهایی بنویسیم که مردم بخوانند نه صرفا همفکران و همپیالههای من. وبلاگی که داشتم بحمد الله جاهایی هم رتبه آورد. واقعا به صورت تخصصی مینوشتم. آرام آرام در همان دوران به این نتیجه رسیدم که داستان، نسبت به نوشتههای دیگر میتواند قدرت خیلی زیادی داشته باشد. با گذشت زمان، با آقای مظفر سالاری آشنا شدم. یعنی شروع آشناییام با ایشان از یک جلسه شروع شد. من داستانی نوشته بودم به نام «ثریا». در سالن اشراق محفلی داستانی بود که ایشان سخنرانش بودند. با خودم گفتم خوب است داستانم را به این حاج آقا بدهم و ببینند که چطور است؛ هر چه باشد من معمّم بودم و برایم ارتباط با یک شخصیتی که معم است وداستان مینویسد کار متناسبی بود. ایشان لطف کردند و داستان را از من گرفتند و مدتی بعد تماس گرفتند که بروم داستانم را بگیرم. داستان را از ایشان تحویل گرفتم. یک سری ایراداتی گرفته بودند و در نهایت نوشته بودند «این یعنی آشنا نبودن با الفبای داستان نویسی». و این شروع آشنایی من بود با آقای سالاری و دیگر تقریبا هر هفته به صورت خصوصی مزاحم ایشان میشدم. طرح و داستان میبردم و نکاتی واقعا مفید و کاربردی از ایشان یاد میگرفتم. واقعا ایشان استادند و مسلطند. ای کاش در قم بودند و محوری میشدند برای طلابی که به داستان علاقمندند. از ضعفهای ما این است که قدر داشتهها و نخبهها را نمیفهمیم و شکرشان را به جا نمیآوریم. تا وقتی که ایشان قم بودند معمولا مرتب مزاحمشان میشدم.
– اساتید و مشوقهای شما در این مسیر چه کسانی بودند؟ وآیا افراد دیگری هم بودند که چه در جایگاه استادی و چه به عنوان مشوق شما در این مسیر بودهاند؟
– افرادی که من از آنها استفاده کردم متعدد بودند ولی اساسیترین افرادی که من خدمتشان تلمذ کردم، اول آقای سالاری هستند که ایشان استاد خصوصی بنده بودند و هستند و آقای حمیدرضا شاهآبادی که مخصوصا دربارهی رمان «به نام یونس» خیلی از ایشان استفاده کردم.
– با توجه به این تفحصی که در حوزه تألیف طی این سال ها داشتید، بیشترین نیاز کودک را شما چه دیدهاید و چه میدانید؟ که بخواهد برای آنها کاری ارائه بشود.
– بنده بر کارهای کودک و نوجوانی که چاپ میشود اشراف ندارم و به طور موردی مطالعاتی داشتهام. ولی به طور کلی یکی از بحثهای مهم در حوزه کودک و نوجوان شادی و امید است. یعنی وقتی که کودک یا نوجوان کار را میخواند باید با یک فضای امیدوارانه و جذاب مواجه شود. فضایی که او را افسرده نکند و تندی و اخم و صفات بد را ترویج نکند.
مسأله دیگر تخصص است. نباید بدون تخصص فنی و پژوهشی وارد کار برای کودک و نوجوان شد. مثلا بنده یک کتاب میخواندم که در آن میخواست کودک را متوجه نعمت دست و پا کند. خب این نویسنده آمده بود یک عروسکی داده بود دست بچهای و این بچه دست و پای این عروسک را کنده بود. و میخواست با این داستان به کودک یاد دهد که چقدر خدا خوب است که به ما دست و پا داده و چقدر دست و پا ارزش دارد. در این وضعیت خشن میخواست به کودک، رحمت خدا را یاد دهد.
– از بین کارهای خودتان، کدام یک را بیشتر پسندیدهاید که به عنوان کار موفق و برتر بدانید؟
– در این کارها شاید «به نام یونس» به واسطهی راهنماییهای استاد شاهآبادی از بقیه بهتر باشد.
– از منظر آسیب شناسی، بفرمایید که ضعف و کاستی هایی که در کار کودک و نوجوان وجود دارد چیست؟ البته رویکرد ما بیشتر همان کتاب مذهبی کودک است.
– دو مورد (شادی و امیدواری) که به ذهنم رسید را عرض کردم. مورد دیگر بحثی فنی است. کتابهایی که نیاز به تصویرسازی دارد، به نظرم حتما باید خود نویسنده به عنوان یک رکن در نظر گرفته بشود. طراحی که میخواهد طراحی کند باید اساس کارش ارتباطش با نویسنده باشد. یعنی به نویسنده خیلی اهمیت بدهد. برخی اوقات من یک کاری مینویسم و سن آن شخص پانزده سال است ولی تصویرساز یک کودک هفت-هشت ساله را تصویرگری میکند. یا مثلا آن فضایی که در ذهن نویسنده است یک فضای ایرانی است اما کسی که آن تصاویر را طراحی کرده در فضایی غربی یا شرقی سیر میکند.
-فکر میکنید که چه موضوعاتی در حوزه کودک و نوجوان وجود دارد که به آن پرداخته نشده است؟
– برخی موضوعاتی هست که به آن پرداخته نشده. ولی در برخی موضوعات نوشته شده ولی با این حال، بد نوشته شده و نتوانسته حق مطلب را ادا کند. برخی اوقات موضوعاتی هست که کار شده ولی هر قلمی خودش یک مزه و طعمی دارد. این طور نیست که من بیایم راجع به مثلا تولید ملی بنویسم و شما و یک نفر دیگری هم بنویسد، و بگوییم که دیگر تمام شد. یا مثلا راجع به محبت خدا و… من با یک دریچهای موضوعات را میبینم و دیگری با دریچهای دیگر. جدای از این، باید دید که هر کس در درونش چه دغدغهای دارد. اگر من بیایم دغدغهام را بگویم تا دیگری بنویسد، این شاید خیلی خروجی خوبی نداشته باشد. مثلا من یک رمانی تازه خداوند توفیق داد و نوشتم که مسئلهی آن، «مرگ» است و آن را بررسی میکند. هستهی مرکزی داستان، مردن است و اینکه انسان چگونه با این مسأله کنار بیاید و اصلا مرگ چیست و ما چطور باید با آن رفتار کنیم؟ این رمان، مخاطبش نوجوان و جوان است؛ یعنی شخصیتهایش حدود هفده-هجده سالهاند. البته فضایی عاشقانه دارد. مثلا شکلگیری این رمان به این صورت است که من راجع به مرگ یک سری اطلاعاتی را به دست آوردهام و دوست دارم که آن را به قشر نوجوان منتقل کنم. نوجوانان نمیتوانند بیایند دروس سنگین حوزوی و درس خارج را بنشینند و کلمات خیلی سنگین و اصطلاحات علمایی را بفهمند. من باید این مطالب بلند را به صورتی تلطیف شده برایشان بیان کنم. خب این دغدغهی ذهنی من است که میخواهم شیرینی آموختههایم را به آنها منتقل کنم. این باعث میشود که در قالب رمان و داستان با نوجوانان حرف بزنم. فکر میکنم که یکی از بهترین حالتهای نویسنده است؛ یعنی اینکه احساس کند حرفی در درونش دارد به او تلنگر میزند که آن را به مخاطب ارائه دهد. یعنی در واقع موضوعات خوب است درونی باشد نه بیرونی.«چاه خوب است از خودش آب داشته باشد»
– تأثیر فضای مجازی بر استقبال بچه ها از کتاب چطور بوده؟ و مطالعه که میگوییم مطالعه مکتوب منظورمان است که بعضا در همان فضای مجازی هم شرایطی ایجاد شده که برنامههایی برای گوشی هستند که به اسم کتاب دارند و از لحاظ آماری چطور بوده؟
– نظر دادن در این زمینه بیشتر مربوط به کسانی است که با بحث فضای مجازی و سایتها و اپلیکیشنهای مربوط، به صورت مداوم مرتبطند. و من نمیتوانم به طور آماری نظری دهم. ولی این را میتوانم بگویم که فضای مجازی دو سویه است که میتواند هم نوجوان ها را از کتاب دور کند و هم میتواند آن ها را نزدیک به کتاب کند. و نمیشود گفت که چیزی است که صرفا مخرب است. بیشتر بستگی به میزان فعالیت ما در آن فضا دارد. وقتی که یک نوجوان در فضای مجازی ببیند که بحث کتاب داغ است و این را در بین افرادی که با آنها مرتبط است ببیند یا در سایتهایی که به آنها سر میزند، ببیند که برخی ها واقعا کتاب خوان هستند، و یک سری جلساتی دارند و لذت میبرند، خب این نوجوان برای کتاب و مطالعه شوقی پیدا میکند. ولی وقتی ببیند که در فضای مجازی، بحث ها به سمت دیگری هست و از کتاب خبری نیست و بیشتر مسائل دیگری مطرح است، طبیعتا او هم همرنگ جماعت میشود. البته اصل این ظرفیت خیلی عالی است ولی بستگی دارد که خودمان چقدر از آن استفاده کنیم. میشود از آن خیلی استفاده کرد. به عنوان مثال ما با همکاری باشگاه فکرپروری و خلاقیت یک دوره مجازی داستان نویسی تشکیل دادهایم که از شهرهای مختلفی در آن حضور دارند؛ از قم گرفته تا اصفهان و کرج و شهرهای دیگر. ما یک کلیپی در حدود بیست دقیقه برای هر جلسه آماده میکنیم و در اختیار دوستان شرکت کننده قرار میدهیم و بعد هم ساعتی را مشخص میکنیم و به طور آنلاین با هم مرتبطیم و تمریناتی را انجام میدهیم. خب تا چند سال پیش کی فکرش را میکرد یک روز بتوان چنین فعالیتهایی را انجام داد ولی امروز این ظرفیت بحمد الله به وجود آمده و میشود ازش خیلی بهرهها برد.
-کاستی های آموزشی که نویسندگان دارند و به آن نیاز دارند و انجام نشده از نگاه شما چه چیزهایی هستند؟ به صورت کلی در همه موضوعات اعم از دینی و مذهبی.
-بنده هنوز خودم شاگردم و در این حد نیستم که بخواهم کاستیهای نویسندگان را بشناسم و مطرح کنم. ولی یک بحثی که در حال حاضر در ایران تقریبا مطرح نمیشود بحث «اخلاق و رمان» است که خیلی به آن اهمیت داده نمیشود؛ یعنی تقریبا هیچ به آن اهمیت داده نمیشود؛ در حالی که در کشورهای غربی از دهها سال پیش این بحث
مطرح بوده و راجع به آن مقاله و کتابهای متعددی نوشتهاند. ما گویا برایمان مهم نیست که در رمان اخلاق باشد یا نباشد. ما گاهی انگار حس میکنیم اصلا نیازی به طرح این دست مسائل نداریم یا اینکه میترسیم اگر ورود پیدا کنیم یک اَنگ مذهبی بودن و ناآشنا بودن با فن داستان نویسی به ما میزنند. در صورتی که مسألهی «اخلاق و رمان» یک مسألهی اساسی است. آیا این رمان یا داستانی که من به دست مخاطب میدهم، توانسته اخلاق را خوب منتقل کند یا خیر؟ متأسفانه در ارشاد هم با اینکه زحماتشان قابل تقدیر است ولی گاهی صرفاً به دنبال پیدا کردن کلمات(مثلا شراب و زنا و امثالهم) و حذف کلماتند، در صورتی که باید دید کلیّت این رمان دارد مخاطب را به چه سمت میکشد و آن مهمتر است. رمان« ملت عشق » که خیلی پرفروش شد و در تلویزیون و جاهای دیگر از آن تبلیغ میکنند. ولی این رمان، عملا بنیان خانواده را متزلزل میکند. یک زن چهل سالهای است که به او میگوید آیا تو به شوهرت عشق داری یا نه؟ اگر عشق نداری این زندگی دیگر ارزش ادامه را ندارد؛ هر چند فرزندانی داری که به تو نیاز دارند و هر چند از نظر رفاهی تأمین هستی و هر چند شرایط فراهم است ولی بدون عشق زندگی را رها کن. در این داستان شوهر زن به او خیانت میکند ولی اصلا داستان میخواهد بگوید بدون عشق،چه شوهر خائن باشد چه نباشد، ادامهی یک زندگی معنی ندارد. این داستان مجوز میگیرد و به جامعه میآید و تنور داغ طلاق را میتواند داغتر کند. اما بعضی رمان های دیگری هم هست که ممکن است کلیت آن خوب باشد ولی چون چند تا لفظ خاص دارد به آن مجوز نمیدهند. بنده در این صدد نیستم که بگویم به چه رمانی مجوز بدهید یا ندهید یا چه راهکاری را برای ممیزی رمان پیش بگیریم. فقط میخواهم عرض کنم که روش کار به نظر میرسد نیازمند دقت و موشکافی بیشتری است. بنابراین به نظرم این بحث اخلاق و داستان و اخلاق و رمان یک بحثی است که در کشور ما غریب است. بنده پایان نامهی دکترایم با این عنوان است: « اخلاق و رمان با رویکرد اسلامی» که انشاالله در آیندهای نزدیک این بحث قدری از غربت در بیاید.
-شما چه رشتهی آکادمیک را تحصیل کردهاید؟
– بنده از نظر آکادمیک دکترای مدرسی معارف، گرایش اخلاق اسلامی هستم و مشغول نوشتم پایان نامهام. از نظر تحصیلات حوزوی سطح سه علوم قرآنی و تفسیر را دارم و مشغول درس خارج هستم.
– انجمن ناشران کودک و نوجوان که متشکل از مجموعه ناشرانی است که کتاب کودک چاپ میکنند. به نظرتون چنین انجمنی برای تقویت کارهای کودک چه کارهایی میتواند انجام دهد؟
یک آرزویی هست که دوست دارم محقق بشود ولی فکر نکنم به این راحتی ها محقق بشود. دوست دارم راجع به نوجوان و کودک جلساتی تشکیل بشود و یک کار جمعی صورت بگیرد. نه این کار های فرعی و مثلا کنار و گوشه من یک چیزی بنویسم و آن آقا چیز دیگری بنویسد. یک کار جمعی صورت بگیرد که واقعا چند نفر دغدغهمند که دستشان میرود که کاری انجام بدهند، چند تا از این نویسندههای کودک و نوجوان را گرد هم بیاورند و بگویند که ما میخواهیم که یک طرح کلانی را در کشور اجرا کنیم و میخواهیم یک داستانی را بیاییم آن را برند کنیم. از داستان گرفته تا انیمیشن و رسانهها و محصولات دیگری که باعث ترویج و پر رنگ شدن کار میشود؛ چیزی شبیه مرد عنکبوتی و بن تن و نسخههایی که الان غربیها دارند برای ما میپیچند. یک مجموعه بیاید این کار را به صورت تخصصی و حرفهای پیگیری کند. فکر نمیکنم کسی حال داشته باشد از این کارها انجام دهد. دوست داشتم یک کار کلی و کشوری صورت بگیرد. آنجاست که میشود یک موج راه بیفتد و تأثیر ویژهای داشته باشد. «یک دست صدا ندارد» فکر میکنم که غربیها هم که موفق بودند، علتش همین
مجموعهای کار کردنشان است.
-به نظر شما نظارت ایدهآلی که روی کارهایی که تولید میشود چه چیزی باید باشد؟
– به نظرم میرسد که اگر کسی میخواهد که ممیزی آنها را تعیین کند (چه رمان و چه کتابهای دیگر) باید کسی باشد که در دین خودش واقعا صاحبنظر باشد. یعنی واقعا سردر بیاورد که دین چه چیزی دارد به ما میگوید و چه از ما میخواهد.
فرض کنید یک نفر در مرز میگذارند، همراه با یک آزمایشگاه، که هرکسی ویروس کرونا داشت به او اجازه ورود به مرز را به او ندهد، اگر متخصص نباشد گاهی اشخاصی را که ویروس کرونا دارند را وارد میکند و گاهی آن کسانی که این ویروس را ندارند اجازه ورود به کشور را نمیدهد. موضوع ما هم دقیقا همین است. آن شخص باید واقعا متخصص باشد و یک آزمایشگاه درست و حسابی داشته باشد که بتواند تشخیص بدهد. بیشتر توجه کنیم که کلیت کار دارد چه چیزی را میرساند. چه بسا ممکن است که اول آن چند تا شعر عاشقانه داشته باشد یا مثلا دوتا حرف نامربوط باشد، ولی میگویم که به صرف اینها نیاییم او را طرد کنیم و بگوییم که تو رفتی کلمه «شراب» را آوردی. خمر و شراب در قرآن هم هست. «زنا» در قرآن هم هست. خب ما به صرف این که این الفاظ آمده باشد نمیتوانیم آن را ممنوع کنیم. باید ببینیم که این کار دارد ترویج فساد میدهد یا دارد مشکلات را اصلاح میکند.
– نگاه و نظرتون نسبت به ترجمه آثار غربی که این روزها زیاد هم شده است چیست ؟
– بله واقعا این در کشور مشخص است که کارها بیشتر ترجمه شده است. ولی به نظرم اگر این یک عقیده شود که غربی ها و خارجیها،کارهایشان خوب است و کارهای داخلی ضعیف است، این یک آفت است برای کشور ما و متاسفانه در برخی جاها هم دارند به این سمت میروند. ولی به نظرم نگاه متعادل بهترین نگاه است. یعنی ما نه از داشتههای آنها خودمان را محروم کنیم. بالاخره همه ما انسانیم، آنها هم از این گوش و چشمی که خداوند به آنها داده است دارند استفاده میکنند و خیلی از مسائل و اخلاقیات را درک میکنند و میتوانند کارهای خوبی بنویسند و نوشتهاند و نمیتوانیم خودمان را از آن محروم کنیم. ولی با تک بال هم نمیشود حرکت کرد. اکتفا کردن به کارهای غربی و ترجمه و غافل شدن از ظرفیت های داخل، واقعا ظلم به نوجوانان و کودکانمان است. و این طبیعی است که اگر نوجوان یا کودکی مدام با فرهنگ غربی سر و کار داشته باشد، طبیعتا وجههی غربی او بیشتر از وجههی داخلیاش میشود.
-با توجه به نوع سوالاتی که از شما کردیم، اگر حضرتعالی نظری و یا سوال نپرسیدهای که به نظرتان میرسد و باید پرسیده میشد بفرمایید استفاده کنیم.
–پیشنهادی که داشتم این است که بحث کودک و نوجوان بیشتر پیگیری شود. یک محفل منسجم و قوی در قم داشته باشد. کارها را بیاورند و نقدهایی منظم و فنی صورت بگیرد. روی کارهای خوب تبلیغات شود و ترویج شود. و در پایان از شما و انجمن ناشران کودک و نوجوان و از جناب آقای سبحانی هم ممنونم که لطف کردید و بنده را دعوت
کردید. انشاالله توفیقات بیشتر شما و همهی اهالی قلم و فرهنگ.
– بنده هم در آخر خواستم از شما تشکر کنم که دعوت ما را پذیرفتید و تشریف آوردید. ان شاء الله که هر روز بهتر از دیروزتان باشد و در کارتان موفق و سلامت و پیروز باشید.