عرض سلام و احترام دارم خدمت جنابعالی، لطف کنید یک معرفی از خود و تحصیلاتتان برای ما داشته باشید؟
بسم الله الرحمن الرحیم، من هم سلام عرض میکنم و خوش آمد میگویم به شما. من محمود پوروهاب هستم، متولد 2/8/1340 از شهرستان رودسر. بعد از اخذ دیپلم و رفتن به خدمت سربازی به قم آمدم. ابتدا (دو سال) مشغول به خواندن دروس طلبگی شدم. الان مدرکی که دارم دکترای ادبیات داستانی هست که به عنوان مدارج علمی ارائه دادم، لکن در سازمانها با یک رتبه پایینتر محاسبه میگردد و به عنوان فوق لیسانس این رشته برای ما درنظر گرفته شده است. من از سال 1369 که به قم آمدم، در دفتر تبلیغات مجلهای متولد شد با نام «سلام بچهها» و از ما هم دعوت کردند. در آن موقع افرادی که بودیم، هیچ کدام با ادبیات کودک آشنا نبودیم؛ چراکه ادبیات کودک و نوجوان در هیچ کجا مطرح نبود جز محدودهی کوچکی در تهران و در جاهای دیگر هنوز گسترش پیدا نکرده بود. به یاد دارم وقتی میخواستیم مجلهی سلام بچهها را راهاندازی کنیم، به دنبال کسی بودم در سطح استان قم که ادبیات کودک را کار کرده باشد ولو به اینکه شعر کوچکی برای بچهها گفته باشد و یا داستانی گفته باشد و یا حتی تصویری. نه در سطح استان و حتی جاهای دیگر هم وضع مشابه داشت و فقط در تهران بود که جمع محدودی مشغول به این کار بودند.
پس اینطور که میفرمائید مجله سلام بجهها در قم متولد شد؟
بله، در دفتر تبلیغات اسلامی قم با همکاری افراد مثل آقای حسنزاده، آقای راستگو و تعدادی دیگر از دوستان. من هم این توفیق را داشتم که بواسطهی آشنایی که با بعضی از این دوستان داشتم دعوت به کار شدم. هیچ یک از ما آشنا به کار نبودیم و مجبور شدیم در جلسات آقای مهندس علی محمدی نامی بود شرکت میکردیم که ایشان تا حدی با داستان و شعر کودک آشنایی داشت. یادم هست که آن موقع شعری از ایشان در کیهان بچهها چاپ شده بود. ایشان را شش ماه آورند که با ما کار کند و آموزش بدهد و بعد افراد دیگری لازم بود بیایند مثل مرحوم آقای فردی، آقای مصطفی رحماندوست و آقای حسین فتاحی و امثال ایشان که در تهران سرشناس بودند، برای آموزش و جلسات شعرخوانی و مانند آن میآمدند. قبل از این جلسات و آموزشها من شعر بزرگ سال میگفتم و دوستان دیگر هم کار کرده بودند ولی همه در رده بزرگسال بودند. حتی در سالهای اول که ما مجله کودک کار میکردیم از تصویرگران بزرگسال همچون مرحوم آقای رحمتی و یا آقای گل محمدی استفاده میکردیم، چرا که تصویرگر کودک نبود، اما کم کم این افراد تربیت و زیاد شدند. در واقع ادبیات کودک و نوجوان قم از تاریکخانهی مجلهی سلام بچهها رشد کرد؛ یعنی مدخلی بود برای کسانیکه آمدند و با کار برای کودکان آشنا شدند و بعضی بعد از مدتی رفتند و حتی مجلات دیگر را سردبیری کردند و تصویرگران زیادی تربیت شدند و اینجا اولین جایگاه ادبیات کودک و نوجوان در قم بود و البته تأثیرات خارج از قم نیز داشت؛ چراکه در سطح کشور توزیع میشد و افراد زیادی با ما از جاهای مختلف تماس میگرفتند و بعضاً به اینجا میآمدند و رشد خوبی داشتند.
شما خودتان بیشتر در چه حوزهای قلم میزنید؟
من اوائل بیشتر شعر کار میکردم، طوری که برای پیشرفت و بالارفتن سطح کیفی کارم حدود دو سال به موسسه کیهان بچهها میرفتم که متشکل از پنج الی شش نفر بود و بعد مسئول شعر مجلات اینجا شدم و کارهای من در مجلات دیگر هم راه پیدا کرد و رابطه نزدیکی با مجلات کودک و نوجوان کل کشور پیدا کردم. بعد از حدود سه سالی مشغول به نوشتن داستان شدم، یعنی حدود سال 72 شروع به نوشتن داستان کردم و اولین کارم هم «صدای زلال بلال» درباره زندگی بلال حبشی بود و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این کار را چاپ کرد و حدود یکسال بعد به عنوان کار برگزیدهی کانون معرفی شد. کم کم شروع کردم به داستان نویسی و آن موقع بیشتر داستان بلند هم مینوشتم. مثلاً درباره زندگی ابوذر غفاری صحابی پیامبر کار کردم با نام «غروب آفتاب ربذه» و درباره زندگی مصعب بن عمیر کار کردم و بعد از آن مجموعه داستانهای کوتاه زیاد نوشتم. چندین کار مشترک هم از همین کارهای مذهبی با آقای ملامحمدی داشتیم که بوستان کتاب و محراب قلم آن کارها را چاپ کرده و مجموعه ای با نام «مژده ای گل» بود که انتشارات جمکران چاپ کرد.
شما در کارهاتون سبک خاصی هم دارید؟
ببینید، در شعر وقتی صحبت از سبک بکنید کار را خیلی سخت میکنید، چون معمولاً به این کارها معمولاً میگویند «جریان»، چون سبک چیز دیگری هست. وقتی صحبت از شعر کودک و نوجوان میشود، مثلا میگوییم ما جریان راه انداختیم. البته این هم درست است که هرکسی بالاخره سبکی در نوشتههایش پیدا میشود. من هم داستان زیاد نوشتهام (در حدود 150 اثر تا کنون از آثار من چاپ شده) بطوریکه حدود 95 درصد آثارم داستان هستند؛ داستان مذهبی، داستان کوتاه، رمان و یا زندگینامه. مانند زندگینامه شهید مفتح، زندگینامه ملک الشعراء بهار، مسعود سعد سلمان و… ، اما در شعر معروفترم در حالیکه اکثر کارهایم داستان بوده و شاید حدود 15 کتاب شعر از من چاپ شده. از آنجایی که در کار شعر خیلی سختگیر و سخت سلیقه هستم و در واقع هر چیزی را قبول نمیکنم و این سختگیری شامل خودم هم هست در حالیکه شاید باورش سخت باشد که شاگردانی درام200 جلد کتاب شعر دارند و من 15 جلد کلاً کار شعر دارم. منتهی به قول آقای رحماندوست که دربارهی کارهای من به پسرم گفته بودند: «پدر شما شعر کم کار کرده اما خیلی تأثیرگذار بوده». حتی بعضاً میبینم که دیگران از کارهای من تقلید هم کردهاند. دربارهی سبک کار (طبق نظر دوستانی هم که دربارهی کارهای من گفتهاند) اینگونه است که هم ساختار زبانی و هم صمیمیت در کارهای من دیده میشود، علاوه بر این دو وجه پرداختن به موضوعات روز در کارهایم رعایت میکنم. البته این خصوصیات در شعر من دیده میشود و در داستان چنین ادعایی ندارم، اما در بین داستانها هم ما را بیشتر در حوزهی داستانهای مذهبی میشناسند و میپذیرند و شاید بتوان اینگونه گفت که اگر کسی بین ده داستان نویس بخواهد کاری مذهبی را ارائه دهد، نام من و آقای ملامحمدی حتماً جزو این ده نفر خواهد بود. در بین شاعران کودک و نوجوان استان قم فکر نکنم کسی پیدا شود که در کلاسهای من نبوده باشد و چه بسا با توجه به سختگیری و وسواسی که در کارم دارم، خودم صاحب سبک باشم. مثلاً من در تنوع وزن (طبق بررسی یکی از افراد) من از دیگر شاعران تنوع وزنی بیشتری داشتم؛ من نیمائی زیاد گفتم، چند خشتی زیاد گفتم، گاهی وزنها را به نوعی شکستم؛ یعنی در قالب های گوناگون شعر گفتهام.
آیا کارهایی که انجام دادهاید، البته بصورت خاص منظورم شعر هست، به سفارش سرودید و یا بر اساس کار باب طبع و خواست شما بوده؟
نه، به دلیل احترام فراوانی که به شعر دارم، هرگز کار سفارشی قبول نمیکنم. شاید در مورد داستان اینطور بوده که کار سفارشی کرده باشم، اما درمورد شعر، نه؛ چون شعر درآمدزا نیست، ولی داستان را برای معیشتم درنظر گرفتم و آن را هم باز گرفتم تا بتوانم شعرم را بگویم و این واقعیت مسئله هست؛ یعنی داستان را فدای شعر کردم، هرچند بیشتر جوایزی که دریافت کردهام هم برای داستان بوده، اما علتش کثرت کارهای داستانی بوده که انجام دادهام. به عنوان مثال کتاب «غروب آفتاب ربذه» که درباره ابوذر غفاری نوشتم، در دههی 80 این کار درکنار کار (اساتیدی) همچون آقای سید مهدی شجاعی که نفر دوم شدند و یا آقای رهگذر، کار من به عنوان بهترین رمان نوجوان شناخته شد. در عین حال من با شعر بیشتر عشق میکنم و عشق میورزم. اینطور بگویم که اگر به لحاظ معیشتی دغدغهای نداشتم، وقتم را فقط به شعر اختصاص میدادم. البته اینگونه هم نبوده که به قول مرحوم نادر ابراهیمی _که یک دوره استاد ما بودند_ کار بزن در برو انجام بدهم.
رویکرد شما برای انتخاب کار کودک چه بود؟
همانطور که گفتم به واسطهی دوستانی که ما در آن موقع با هم جلسات خانگی داشتیم همدیگر را پیدا کردیم. در آن جلسات که از جاهای مختلف کشور بودند، یکی داستان نویس بود، یکی تصویرگر، یکی فیلمنامه نویس، ما شعر میگفتیم و همینجور جمعی ده دوازده نفره بودیم که جلسات هفتگی در منازلمان داشتیم. در بین این جمع یکی از دوستان ما کارمند دفتر تبلیغات بود و روز آمد و گفت: قرار است مجلهای برای کودکان در این دفتر تأسیس کنیم و یک نفر هم برای این کار مأمور کردهایم. ایشان هم شعر و هم داستان میگویند. شما هم بیا شعری بگو به ایشان بدهیم بررسی کند و ببیند اگر خوب بود استفاده کند. من هم با اکراه (چرا که من اطلاعاتی درباره ادبیات کودک در آن دوره نداشتم و شعری هم که میگفتم برای بزرگسال بود) یک کار با محتوای چیستانی برای ایشان آماده کردیم تا به خیال خود دست از سرم بردارند. بعد از این که کار مرا دیده بودند، گفتند به ایشان بگویید کارشان تأیید شده و از وی دعوت میکنیم تا در جلسات ما حاضر شوند. در آن جلسات عاملی که باعث شد نسبت به کار کودک رغبت پیدا کنم و ادامه بدهم، کارهای کیانوش بود. من زندگی کیانوش را مطالعه کردم و دیدم او در اوج بزرگسالی که شاعر قدری بود، طوری که شخصیتی مثل شاملو شعرش را تقدیم به او کرده، چنین آدمی در میان راه آمده و کار کودک سروده. من یک وقتی با خودم فکر کردم که حتی اگر بخواهم شاعری هم بشوم، چون شاعر بزرگسال زیاد داریم که اکثراً هم مدعی هستند، با خود گفتم: نهایتاً میخواهم بشوم یکی از ایشان. از طرفی میدیدم که شاعر کودک خیلی کم بود و آن هم در تهران بودند. به این نتیجه رسیدم که کار برای کودکان ضرورت دارد و نیاز است و من این احساس نیاز را کردم و باعث شد به این سمت کشیده شوم. از طرفی با خود گفتم: علاوه بر ضرورتی که در این حوزه دیده میشود، اگر بخواهم سری در سرها داشته باشم، با توجه به کم بودن کسانیکه کار کودک میکردند در مقایسه با شعر بزرگسال، رقابت سنگین نمیشد. البته من به دنبال شهرت نبودم و بیشتر به خاطر احساس مسئولیت و از طرفی دیدم کار هم کار شیرینی هست. این بود که کلاً کار بزرگسال را رها کردم و دیدم اگر بخواهم دو طرف را داشته باشم، ایجاد تضادی میکند و تمرکزم را به هم میریزد.
پیرو احساس نیازی که برای شما پیدا شد، بیشترین نیازی برای کودک را چه میدانید؟
بیشترین تأثیر ادبیات و داستان برای بچهها نگاه و وسعت دید و زیبایی شناختی برای آنها ایجاد کند. جنبهی آموزشی را ما کاری نداریم، چرا که مدرسه هم میتواند آن کار را انجام دهد. مسئلهای اینجا هست که تا صحبت از تعهد پیش میآید، ذهن افراد به سمت آموزش و نصیحت میرود. در مدارس هم دائم به دنبال چاپ کتاب مفید هستند. مفید را هم چیزی تعریف میکنند که ارزشی و اخلاقی باشد؛ یعنی این کار را بکن و این کار را نکن، در حالیکه ادبیات فراتر از این است و میخواهد نگاه تازهای به خواننده بدهد و جهانبینی او را وسعت ببخشد و عاملی میشود برای اندیشیدن. آن جنبهی زیبایی شناختی خیلی مهم است.
آیا در مسیر که طی کردید مشوق یا احیاناً اساتیدی داشتهاید؟
اگر بخواهیم بگوییم کسی مستقیم استاد من باشد، این طور که مستقیم در خدمت ایشان تلمّذی بکنم، خیر اینگونه نبوده، اما ما همه اساتید زیادی داریم، همه استاد من بودهاند؛ از فردوسی و رودکی گرفته تا دوستانی که در این مسیر با آنها بودیم و از کتابهای ایشان استفاده میکردیم و در جلساتشان شرکت میکردیم؛ منتهی من چه در کارهای شعری و چه داستان هیچوقت به خودم مغرور نبودم و الان هم ادامه دارد. اگر کاری انجام میدهم در وهلهی اول به چند نفر نشان میدهم و گاهی نظراتی هم که دوستان دادهاند را اعمال کردهام و حتی از مخاطبین هم استفاده کردهام، لذا گاهی در سخنرانیهایم هم گفتهام که در هر کدام از آثار من نگاه کنید، جای پای کسی هست و خاطرهای دارد. به همین دلیل معتقدم کسی که در زمینهی هنر قدم برمیدارد و میخواهد موفق باشد، نباید غرور داشته باشد و فکر نکند که کار من بینقص و از همه بهتر است. پس باید حتماً مشورت در کار داشته باشند. من در جمع شاگردان کلاس خودم شعرهایم را میخوانم و خیلی از نظرات ایشان خیلی استفاده میکنم. گاهی مرا به مدرسه یا جلسهای دعوت میکنند؛ بیشتر از آنکه بخواهم استفاده برسانم، استفاده میبرم. حتی به نوع حرف زدن و گفتگوهای ایشان توجه میکنم که چه تکیه کلامهایی استفاده میکنند و یا نوشتههای آنها را نگاه میکنم که چه آرزوهایی و چه نگاهی به زندگی دارند و برای به روزکردن اطلاعات این توجهات ضروری و لازم است و اگر از این جهت نگاه کنیم همه استاد من هستند.
با توجه به این نکته که فرمودید به تکیه کلامها و نوشتههای مخاطبین خود (کودک و نوجوان) توجه میکنید؛ آیا آرزوها و نگاه هر نسل نسبت به دورههای قبل یا بعد از آن تغییر میکند؟
خیلی از خواستهها و آرزوها مشترک هستند، الا اینکه مصادیق آنها عوض شده، چراکه چیزهایی در یک دورهای بودند که در دورهی دیگر یا نیست و یا جایش را به چیز دیگری داده است. اما یک چیزی که امروزه بسیار جلوه میکند و با دورههای سابق فرق کرده این است که نسل امروز اطلاعاتشان نسبت به نسلهای قبل بواسطهی رسانهها و فضای مجازی خیلی بیشتر شده، طوری که یک کودک 10 سالهی امروزی، آگاهی و اطلاعتش از یک آدم 90 سالهی 40 الی 50 سال پیش جلوتر است و این یک واقعیت هست، چرا که قدیمیها در محدودهای کوچک و به لحاظ اطلاعات از جاهای دیگر بسیار محدود بودند، اما یک نکتهای که هست این وسعت اطلاعات اتفاق افتاده، ولی عمق ندارند. سابق اگر کسی به اطلاعاتی و آگاهی دست پیدا میکرد، در آن متمرکز میشد و فکر میکرد و به همین دلیل در یک موضوع عمیق شده و نهایتاً به نتایج اساسی میرسید. یک نفر به استادی طعنه زده بود که فلانی به اندازهی یک اقیانوس است ولی به اندازهی یک وجب عمق ندارد. کسی که در موضوعی عمیق شود و به صورت تخصصی تبحر پیدا کند، قطعاً از نگاه جامعه هم بیشتر مورد توجه است نسبت به آن کسی که پیرامون آن موضوع علم و اطلاعات کلی دارد ولی به صورت تخصصی و ویژه کاری نکرده. این مسئله در جامعه بسیار آسیب رسان هم هست، علی الخصوص در سطح مدیرانی که اطلاعات کلی در رشتهای دارند و نسبت به متخصصان و کارشناسان زیردست خود اظهار نظر میکنند و خود را خیلی هم وارد و مطلع میدانند. مطلع بودن این مدیران در سطح کلی فریبدهنده هست. البته ممکن است آرزوهای جدیدی هم به خواست بچهها اضافه شده و یا نگاهشان به زندگی تغییر کرده باشد. البته زبان تغییر میکند؛ همان هر 10 سال در زبان مقداری دگردیسی ایجاد میشود، مثلاً در حوزهی شعر کودک وقتی اثری سروده میشود، میدانیم که برای چند سالی بیشتر کارایی ندارد و ما وقتی شعری ببینیم که برای مثلاً 10 سال پیش سروده شده باشد، مشخص است. این تشخیص ما که فلان شعر قدیمی شده، از روی زبان است نه موضوع و محتوی
در حوزه نویسندگی دینی کودک و نوجوان، کار کدام نویسنده برای شما جذاب و قابل توجه بوده است؟
در حوزهی دینی کودک و نوجوان نویسنده کم بودند و هنوز هم کم تعداد هستند؛ شاید از تعداد انگشتان دست بیشتر نباشند. البته یک عده هستند که کار هم کردهاند ولی متخصص در این زمینه نیستند و تجربهی زیادی هم ندارند؛ طوریکه کتابهای زیادی نوشتهاند و در بین کارها از ایشان خواستهاند که داستان مذهبی هم آماده کنند. این گونه افراد معمولاً با کپی برداری از کارهای من و امثال من اقدام به جمعآوری و استفاده میکنند و حتی منبع کارشان را هم ذکر نمیکنند. افرادی هم هستند مانند آقای مسلم ناصری، آقای مظفر سالاری، آقای مجید ملامحمدی و آقای مرتضی دانشمند که کار دینی کودک کردهاند و خوب هستند و در تهران آقای سرشار آدم قدری بوده که خوب کار کرده، آقای ناصر نادری و آقای نقی سلیمانی هم کارهای خوبی دارند.
لطفاً اثری که از نظر شما کار ممتازی بوده و نظر شما را جلب کرده نام ببرید و علت این جذاب بودن را هم برای ما بفرمایید؟
مثلاً آن کار آقای سرشار که دربارهی پیامبر اکرم (ص) نوشتهاند که اگر اشتباه نکنم با نام «آنک آن یتیم از دست رفته»که در قالب رمان نوشته شده بود و ویرایشهای متعددی هم روی آن انجام شده و خیلی هم تجدید چاپ شده و به شکلهای مختلف ارائه شده. ویژگی آقای سرشار این است که در کارهایی کرده آگاهی خیلی بالایی دارد و آثارش با دلایل متقن نوشته شده به نحوی که برای هر اتفاقی دلایلی آورده و از نظر تاریخی مشخص است که مطالعه فراوانی داشته و همه جوانب در کار او رعایت شده. آقای نقی سلیمانی هم کارشان همینطور است، مثل کاری که دربارهی امام رضا (ع) داشت که اسمش الان یادم نیست، دیدم که خیلی قشنگ کار شده و اتفاقاً در جشنوارههای که بودم برای آن کار به ایشان جایزه دادیم. آقای دانشمند (چون طلبه هم هستند) قلم کودکانه خیلی خوبی دارند و همچنین آقای مهاجرانی به همین ترتیب. قبلی ها که اسم بردند قلم نوجوان خوبی دارند و این دو بزرگوار قلم کودک. آقای ملامحمدی هم برای کودک وهم برای نوجوان خوب قلم میزند. شاید افراد دیگری هم مثل خانم گرمارودی باشند که من حضور ذهن ندارم ولی این افراد که نام بردم و من ایشان را میشناسم از جهت قلم برای کودک و نوجوان خوب هستند. به هر حال الان برتری داستان، به مدرن بودن آن است، زمانی ما مینوشتیم بصورت روایتی و مستقیم بود (البته الان هم بعضی اینطور مینویسند) اما در حال حاضر باید کارها جذاب و با زاویه دیدی تازه باشند؛ یعنی میتوان هر داستان و روایتی را از زاویهای نوشت که تاکنون به آن پرداخته نشده. نکتهی دیگر فضاسازیست که خیلی مهم هست. مثل شخصیت هایی که میتوان در داستان اضافه کرد. از آنجا که شما برای کودک و نوجوان کار میکنید، میتوانید کارکترهایی کودکانه به اصل داستان اضافه کنید تا مخاطب شما (یعنی کودک) با آن کارکتر همزادپنداری میکند و برایش جذاب است و اگر بخواهید همان روایت را فقط بیاورید، اثری بی روح و خشک خواهد بود، لذا به همین دلیل میبایست خیلی مدرن و امروزی کارها ارائه شوند.
با توجه به شاخصههایی که عنوان نمودید کدام اثر از کارهای خودتان را بهتر میپسندید؟
الان چند رمانی که کار کرده بودم دربارهی ابوذر غفاری و بلال حبشی و مصعب بن عمیر با نام «از احد تا احد». یک مجموعهی ده جلدی هست که انتشارات سوره مهر چاپ کرده با نام «یک کار نیک». زمانی من میرفتم نمایشگاه کتاب و ناظر قسمتی هست که آنجا کتاب فروخته نمیشود و فقط نمونه کتابها قرار میگیرد. من در آنجا بررسی میکردم که بچهها در بین کتابها به دنبال چه ژانرهایی هستند، متوجه شدم که نوجوانان بیشتر دنبال ژانرهای وحشت هستند. وقتی این کتابها را بررسی کردم، دیدم بیشتر تخیلی هستند و اغرقهای شدید شده است. بعد به این نتیجه رسیدم که میتوان روی موضوع معجزات چنین جذابیتی ایجاد کرد و اقدام کردم به نوشتن ده داستان کوتاه کردم دربارهی معجزات، البته با زاویه نگاهی تازه. بعد این کارها را دادم به بعضی اطرافیان و نظر ایشان را هم جویا شدم و پس از تأیید و تشویقی که دیدم کتاب را با نام «زبان گنجشک ها را بلد است» دادم که چاپ شود.
از منظر آسیب شناسی ضعف و کاستیهایی که در کار میبینید بیان کنید؟
خیلی زیاد هست. بطور خاص در خصوص کارهای مذهبی میتوان بگویم 95 درصد تولیدات ضعیف هستند؛ چه شعر و چه داستان. در واقع بیشتر کتاب سازی شده. عدهای از ناشرین بازاری هستند و فقط به فکر سود خود هستند و اصلاً این کتاب چی هست و از طرفی به دنبال ارزان تمام شدن کار هستند. مثلاً دیدهام که از یک نفر ناشری 50 جلد کتاب چاپ کرده. عدهای دیگر از ناشرها که حال یا دولتی هستند و یا ارگانی و…. با این شعار به میدان میآیند که ما عِرق مذهبی داریم و باید دِین خودمان به اسلام را ادا کنیم. اما در عمل میبینم اینها که چنین ادعایی هم دارند، بدتر خیانت میکنند؛ چرا که بدلیل عدم آگاهی و بیسوادی و فقط ادعا کار را به اهلش نمیسپارند و باز برای ارزان تمام کردن و به سرعت چاپ کردن، بدل از اصل کار را آماده میکنند و یا با عرض معذرت همین نشر قم که من با آنها کار نمیکنم، به جز یک کاری که چند سال پیش بوستان کتاب از من گرفت و یک کار هم نشر براق. چون عمدتاً ناشران قمی به دنبال کار ارزان هستند. مثلاً یکی از شاگردان من که کارش را انتشارات زائر چاپ کرده وقتی از او خواستم اثرش را ببینم، گفت: من خجالت میکشم که شما بخواهید کار مرا ببینید. وقتی قرار شد کاری با قیمتی ارزان آماده شود، توقعی بیش از این نیست. اگر در کارها به دنبال کیفیت هستیم، به هر حال نویسنده یا شاعر باید وقت بگذارد.
فکر میکنید در حوزهی کودک و نوجوان چه موضوعاتی هست که به آن پرداخته نشده؟
در خیلی از موضوعات کار شده ولی شاید به برخی موضوعات مثل تاریخ ایران کم پرداخته شده و حتی در حوزهی بزرگسال نیز هم کار زیادی نشده؛ در حالیکه ما در تاریخ ایران داستانهای زیبای زیادی داریم و کار نشده، همانطور که در فیلمسازی هم در این موضوع کوتاهی میکنند. البته نکتهی این است که کار شدن در موضوع خیلی مهم نیست یلکه چگونه کار شدن خیلی مهم است. مثلاً دربارهی محیط زیست خیلی کار شده؛ اعم از شعر و داستان، ولی خوب و جذاب و هنری ارائه نشده و بیشتر کارهای شعاری شده و یا موضوع نظم و انظباط. با این نگاه کم نیستند موضوعاتی که روی آنها کار شده، منتهی همان نگاه و زاویه دیده تازه مهم است که بیشتر خوب نبوده است.
تأثیر فضای مجازی را در تقابل با مطالعه چگونه ارزیابی میکنید؟
در کل که سرانهی مطاله در کشور ما همیشه کم بوده و این صحبت برای وقتی بوده که نه فضای مجازی بوده و نه کاغذ به این شکل گران شده بود. حال این دو مسئله هم خود به نوعی معضل شده که تا حدی در این موضوع تأثیرگذار شده است. سؤال این است که در کشورهای جهان اول که خیلی قبل از ما به تکنولوژیهای اینگونه دست یافتهاند در برابر مطالعهی کتاب چنین معضلی را عنوان نمیکنند؟ پس یا ما فرهنگسازی لازم را انجام ندادیم و یا مردم را طوری گرفتار مسائل معیشتی زندگی کردهایم که دیگر فرصت پرداختن به نیاز مطالعه را در خود احساس نمیکند و آنقدر گرفتار و خسته هست که وقتی به خانه مراجعت میکند، نهایتاً به دنبال برنامهای طنز از رسانه میباشد تا با خنده و شادی از فضایی که درگیر آن بوده خود را دور سازد و کمی آرام شود. حتی در آموزش و پرورش هم من با این حجم کتابها که خیلی از آنها چیزی به بچهها یاد نمیدهد، مخالف هستم. در کنار دروس لازم برای بچهها به نظر من خوب است که کتب غیر درسی به دانشآموز معرفی و از آن مسابقهای تهیه شود و به برگزیدگان آن جوایز خوب داده شود. مدرسه باید کتابخانه داشته باشد و یکی از امتحانات مدرسه کتابهای غیر درسی باشد. لذا بایستی از زوائد و دانشهای اضافه حذف شود و به کتابهای غیر درسی در مدارس پرداخته شود تا از همان دوران تحصیل این فرهنگ برای بچهها ایجاد شود. از طرفی مسئلهی کاغذ هست که تا من یاد دارم همیشه این یک مشکل بوده است. بالاخره باید توجه داشت که جمع زیادی در حاشیه نشر و پخش (اعم از نویسنده، محقق، ویراستار، نمونه خان، تصویرگر، لیتوگراف، چاپخانه، صحاف و…) فعالیت داشته و از این راه امرار معاش دارند، وقتی کتاب به دلیل گرانی کاغذ و هزینههای بالا چاپ نشود، خب این اقشار معطل میمانند. تمام این عوامل باعث میشود کتابی که با قیمت گران چاپ شده کسی آن را نخرد. واقعیت این است که متولیان فرهنگی سر این فرهنگ را بریدهاند و کنار گذاشتهاند و نمیتوان انتظار بیمورد از مردم داشت.
کاستیهای آموزشی که برای قشر نویسنده هست را چه میدانید؟
سربازی را میخواستند محاکمه کنند که چرا در جنگ با دشمن کاری نکردی و باعث شدی دشمن منطقهای از ما را بگیرد؟ سرباز گفت: من چندتا دلیل دارم؛ اول اینکه اسلحهی من گلوله نداشت… به او گفتند: بقیهاش را دیگر نگو… حال حکایت ما هست. من سالها پیش جلسات شعر داشتم، آن موقع جایی را در اختیار ما میگذاشتند تا جلسات را برگزار کنیم. الان حدود 6 سال است که من تلاش میکنم تا جایی یک اتاق به ما بدهند تا جلسات شعر را برگزار کنیم، هیچ کجا حاضر نیستند فضایی در اختیار ما قرار دهن. بالاخره یک اتاق حداقل چیزی هست که برای برگزاری چنین جلسهای لازم است، وقتی این حداقل را برای ما تأمین نمیکنند، شما چه انتظاری در توسعهی کار فرهنگی دارید؟
تعامل ناشرین (به ویژه ناشران قم) با نویسندگان چگونه هست؟ هرچند در صحبتهایی که داشتید اشارهای به این موضوع داشتید…
به هر حال نمیشود یک طرفه قضاوت کرد؛ چرا که ناشرها اکثراً از بخش خصوصی هستند و سرمایهی مشخصی دارند و نمیتوان این دسته را با مثلاً کانون پرورش فکری نوجوانان و یا به نشر (آستان مقدس امام هشتم) که حمایت آنچنانی دارند مقایسه کنیم و این (نوع قضاوت) بیانصافی هست. و یا حتی ناشران بخش خصوصی را با انتشاراتی مثل قدیانی مقایسه کنیم. در کل ایشان با سرمایهای محدود که دارند میخواهند هم کار فرهنگی انجام دهند و هم به لحاظ اقتصادی میخواهند با پولی که گذاشتهاند کار کنند؛ لذا ناچارند در کاری که میخواهند تولید کنند با سرمایهی کمتری بتوانند به سود مطممئنی برسند. همین که کار فرهنگی را برای سرمایهگذاری انتخاب کردهاند، خیلی ستودنی و مثبت هست. اما واقعیت این است که خیلی از اینها کارشناس ندارند و خودشان هم که نوعاً کارشناس نیستند. اما از انتشاراتهایی که به شکلی از حمایت مجموعههای قوی و بزرگ برخوردارند انتظار میروند حدافل برای انتخاب کارهایشان کارشناس به استخدام بگیرند و تولیدات کارشناسی شده را عرضه کنند. بعضی از ناشرین هم از نویسندهی خوب و قوی استفاده میکنند انتقادی که من به ایشان دارم این هست چرا فقط محدود به یکی دو نفر شدهاند. چه خوب است که از دیگر نویسندگان هم در منشوراتشان استفاده کنند. اینکه شما فقط یک عده را هم بشناسید قشنگ نیست.
به نظر شما انجمن برای تقویت کتاب کودک و نوجوان چه کاری میتواند انجام دهد؟
حتماً در بین اعضای انجمن افرادی هستند که مسیری را طی کردهاند کار کودک را میشناسند و چه بسا پیشنهادهای خوبی داشته باشند که بتوان از آنها استفاده کرد. در کل کارهای خیلی خوبی میتوان انجام داد. مثلاً بعضی ژانرها در کشور ما جایش خیلی خالی هست. مثلاً در زمینه ترانه به ویژه ترانههای مذهبی کار قابل توجهی انجام نشده و یا مجموعه سازی که کار چند نفر در یک کتاب باشد بهتر است تا کار یک نفر؛ چراکه مخاطب وقتی میخواهد آن کتاب را تهیه کند، بهتر میداند که آثار چند نویسنده را داشته باشد تا یک نفر. این نگاه با توجه به گران تمام شدن تولیدات میتواند به کار کمک کند. دعوت از کارشناسان حوزه کودک و نوجوان و برگزاری نشستهای هم اندیشی برای ارتقاء و بهبود تولید کتاب برای کودک و نوجوان و استفاده از نظرات و طرح و راهکارهای پیشنهادی. تهیه منابع قابل استناد و متقن در قالب موضوعی برای استفادهی نویسندگان.
نظر شما درباره ترجمهی آثار غربی چیست؟ و آیا فکر نمیکنید که در این بخش زیاده روی شده باشد؟
اینجا دو نوع برخورد است؛ یکی اینکه چون در کشور ما حق کپی رایت رعایت نمیشود، راهی را برای استفاده بدون پرداخت هزینه به ناشر میدهد و حتی میتواند به راحتی تصاویر کارهای خارجی را کپی کند و این برای ناشر وسوسه برانگیز است، از طرفی به نویسنده هم پولی پرداخت نمیشود. منتهی به نظر من ترجمه هم در کنار کتابهای دیگر باید باشد، چرا که هم مطالبهی مخاطب است و هم برای نویسندگان داخلی هم دیدن کارهای خارجی و آشنا شدن با نگاه ایشان، بسیار مفید است. در کل آنچه بیشتر باعث ترویج ترجمه شده، مقرون به صرفه بودن در هزینه کردها برای ناشر است.
وضعیت نظارت اداره ارشاد بر کارهای کودک و نوجوانان را چطور ارزیابی میکنید و ایدهآل از نگاه شما چیست؟
ممیزهای ارشاد که در قم برای کارهای کودک و نوجوان، دوستان خود ما هستند، ایشان به عنوان کارشناس به کتاب نگاه نمیکنند که بخواهند معلوم کنند کتاب در چه سطحی است، یعنی نمره و ارزش گذاری نمیکنند بلکه در نگاه کلی بررسی میکنند که به لحاظ عقیدتی و سیاسی و اجتماعی مشکلی نداشته باشد و در حد قابل قبول باشد و چه بسا از نگاه کارشناسی کتابی که نمرهی 7 و 8 هم باشد میتواند تأیید ارشاد را بگیرد. اما اگر قرار باشد از جهت کیفی کارشناسی شود، خیلی از کتابها باید رد شوند.
در پایان اگر نقطه نظر و یا مطلبی که در سؤالهای ما نبود و ضرورت میبینید که به آن پرداخته شود بفرمائید استفاده کنیم…
من امیدوارم و دعا میکنم که ان شاالله وضعیت اقتصادی ما خوب شود، مخصوصاً وضعیت کاغذ؛ چرا که قشر عظیمی در این حوزه ضرر خواهند کرد. خوشحالم از اینکه ناشران قم، به ویژه در چند سال اخیر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان فعال شدهاند و خسته نباشی خدمت ایشان عرض میکنم.
برای شما آرزوی سلامتی و طول عمر پربرکت دارم
خیلی متشکرم، زحمت کشیدید…