شروع صحبتها با قرائت سورهی کوثر – ابراز خرسندی از آمدن به قم و زیارت حضرت معصومه
زمانیکه بحث از تصویرگری دینی کتاب کودک و نوجوان میشود، دو مقولهی خیلی مهم پیش می آید که باید به آنها پرداخته شود در حالیکه جلسات اینچنینی هم ظرفیت پرداختن به آن را ندارد مگر اینکه جلسات مستمر و طولانی باشد تابتوانیم تبیین کلی از تصویرگری دینی کودک و نوجوان داشته باشیم. دو مقوله خیلی مهم مطرح هستند. البته من خیلی سخنران نیستم ولی سعی می کنم با بضاعتی که هست مطالبی را که در ذهن دارم بیان کنم. بحث تصویرگری دینی که باید مبانیش را پیدا کنیم در واقع بحث کُلیاش مبانی هنر دینی است. هنر چیست؟ چه شاخصهای دارد؟ و هنر دینی کدام هنر است؟
به نظرم مشکل بزرگی که فرا راه همهی هنرمندان ما است، بحث مبانی هنر دینی است که بحثی کارشناسانه است و به نظرم بهترین مکان پرداختن به آن هم در قم است. یقیناً از دانشگاهها این محصول بیرون نمیآید. البته بحث ما کودک و نوجوان است. ماهیت کودک و نوجوان و نگاه ما نسبت به کودک و نوجوان بحث بسیار مهم و حساسی است.
وقتی بحث هنر میشود که تصویرگری هم یکی از رشتههای هنری است کلاً یک مقولهای است مانند همهی موضوعات دیگر که یک ظاهر و یک باطن دارد. ظاهر هنر و باطن هنر. هنر ظاهری، هنر مادی به عالم محسوساتت برمیگردد و آنچه که ما با قوای حسی و ابزارهای حسی و مادیمان درک میکنیم. با همین حواس پنجگانه چشم و گوش و دست و… اما در کنار این جسم هنر که هنر مُلکی است یک روح هم دارد که به عالم ملکوت برمیگردد. هنر ملکوتی، یعنی اگر بحث هنر دینی را میکنیم یعنی تصویرگری دینی، تا این ماجرا شفاف و روشن نشود به نظرم حرفی جدی در این زمینه نتوانستهایم بزنیم. مقولهی مهم بحث هنر ملکوتی است و روح هنر. دریافتهایی که یک هنرمند از عالم ملکوت دارد. در هنر مُلکی و حسی و مادی با این همین مراکز پنج گانه سروکار داریم. مرکز پردازشش هم ذهن است. CPU (سی پی یو) ای که ادراکات را تبدیل به دادهها میکند، ذهن است. اما دریافتهای ملکوتی یک ابزارهای فراحسی میخواهد. ابزارهای فراحسی عواملی است غیر از حواس پنجگانه. نه اینکه این حواس دخیل نباشند اما ابزار مهم: چشمِ باطن، گوش باطن، مرکز پردازشش هم قلب است. که بیشتر آیات قرآن هم معطوف به قلب مانند «لَهُمْمحمد حسین صلواتیان قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها» مرکز پردازشش با این مرکز پردازش حسی فرق میکند. در اصطلاحات عامه وقتی دین را تعریف میکنیم باید تعریف درستی باشد. مثلاً دین یهود و مسیحیت و … دین هستند، اما دین فراگیری که همهی جامعهی بشری را تسخیر کرده مدرنیته است.
مدرنیته یک دین است که برای خودش شریعت دارد، قبله و مناسک دارد. امام و امامزاده و پیغمبر دارد و رایجترین دین در جهان محسوب میشود که همه را به نوعی درگیر خودش کرده و بیشتر جمعیت کرهی زمین دین باطنیشان که به آن عمل میکنند، همین مدرنیته است. حتی ممکن است کسی مسلمان باشد ولی دینی که از آن پیروی می کند مدرنیته باشد؛ که اساس آن بر کفر است که میگویند «نظام مدرنیته خداوند را از صحنهی اجتماعی تبعید کرده است و با ارفاق به گوشهی زندگی شخصی انسانها کشانده است» یعنی کفر محض. در عین حال هنرش را هم دارد و بحث مسائل دینی را هم میکنند.
بحث عمدهای که بین هنرمندان ما وجود دارد عدم تفکیک است بین اینکه این دین کدام دین است.
این بحث، بحث کشداری است اما قابل اثبات است اما در عین حال کار میبرد که وقتی صحبت از تصویرگری دینی میکنیم باید تصویرگری از اسلام ناب را مطرح کنیم. یک مقولهای کاملاً متفاوت و بینظیر است که اکثرش فایلش هنوز باز نشده و از بستهبندیش هنوز خارج نشده. این هنر اسلام ناب یک چیز دیگر است و متعلق به عالم دیگر. ادراکاتش، آثارش، برکاتش، ابعادتش مقولهی بسیار عجیب و غریبی است که فرصتی میخواهد و افرادی که کمک کنند تا به نتیجه برسد. بنده فقط طرح موضوع میکنم و اتفاق مهم باید در همین حوزهها بیفتد که بحث هنرِ اسلامِ ناب با دیدگاه ملکوتی کدام هنر است؟ مبانیش کدام است، ابزار و امکان و مکانیسم و آثار تجلیاتش کجاست؟ برای نمونه هزار سال پیش، حافظی آمده شعر گفته که هرگز کهنه نمیشود ولی بسیاری از آثار هنری بعد دورهای از زمان تبدیل میشوند به آثار باستانی و دیگر کاربردی ندارند. تفاوت در کجاست؟ چرا روی هنر پیکاسو میشود قیمت گذاشت بسته به نظر خریدار اما روی اندیشههای مولانا نمیشود قیمت گذاشت؟ علت اینجاست که این از یک جنس دیگر است که ما باید به این موضوع بپردازیم. یکی از تفاوتهای هنر مُلکی و ملکوتی بحث هدایت است. یعنی یکی از ارکان مهم هنر دینی این است که باید هدایتگر باشد و لو ممکن است زندگی یک انسان فرهیخته در قالب هنر آورده شود اما هدایتگر نباشد که مصداقهایش فراوان است. برای مثال به دانشگاهها مراجعه کنید خواهید دید چقدر از این کتابها زیاد است که ظاهر زیبایی دارند. بعد مادی هنر، عنصر جلوهگریاش است که در همهی انسانها وجود دارد؛ یکی صدای قشنگی دارد، یکی طراحی خوبی دارد که جسم هنر محسوب میشود و ربطی به هنر دینی ندارد. اما در آن هنر ملکوتی این فرد هنرمند باید راهی را برود و به یک چیزهایی برسد، ابزارهایی در وجودش فعال شود و اتفاقاتی بیفتد و دستی بر جاهایی برساند. در آیهی سورهی نمل میفرماید: «اذ قال موسی لا هله انی انست نارا ساتیکم منها بخبر او اتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون» هنرمند یعنی این که حضرت موسی میگوید «من به کوه طور میروم و چیزی میآورد که شماها سراغ ندارید؛ چیزی که حرارتبخش است، نور دارد و همهچیز درش است». در آیات دیگر هم خداوند میفرماید وقتی که آمد چه خبرها شد «مبارک باد بر کسی که در این آتش است و کسانی که در اطراف این آتشاند» این رفتن و خبر گرفتن ماهیت هنر دینی است. وقتی در دعای سمات دیدم چه توصیفات عجیبی در مورد کوه طور رفتن حضرت موسی(ع) دارد و واقعاً حیرتانگیز است؛ به ذهنم آمد که مقولهی هنر دینی از این جنس است. یعنی هنرمند باید یک کوه طور داشته باشد که برود در این کوه و از آن خبر بیاورد. یک دریافتهایی را داشته باشد که اینها گرمابخش است، نوربخش و شفابخش.
من از خواندن این آیه سیر نمیشوم و یقین دارم که انقدر ابعاد عمیق دارد که تا انسان، انسان است و زندگی میکند هنوز پردههای عظیمی از این آیه برداشته نشده است.
محدودهی هنر مُلکی به نیازهای دنیایی مربوط میشود اما هنر ملکوتی به عالم معرفت و معنویت مربوط است و بحث هدایتگری بین چند شاخص مهمترین شاخصهی هنر دینی است. در هنر مُلکی علی رغم موضوع دینی ممکن است هنرمند دریافتهایی نداشته نتیجه کاملاً زمینی و مُلکی است و هدایت و نور و بصیرتی هم درش نیست.
هنر مُلکی بدون جلوهگری و ارائه هیچ جایگاهی ندارد اما هنر ملکوتی بدون استعدادِ جلوهگری هم زیباست مثلاً شعرهای باباطاهر خیلی فنی نیست اما مشخص است که ملکوتی است گرچه از لحاظ صنعت شعری جایگاه چندانی ندارد خیلیهایش عامیانه است اما دریافتهای باطنی دارد. کسانی هم بودند که با کمتر از اینها هم حرفهایی زدند که اثربخش بوده و انسانهایی را به جایی رسانده در حالیکه انسانهای بسیاری بودند که با صنعت شعر آشنا بودند اما جایی را نگرفتند و اثرگذار نبودند.
سرمایهی هنر مُلکی دیدنیها، شنیدنیها، خاطرات است اما دریافتهای هنر ملکوتی معارف و از آن مهمتر اسرار است. همان اسراری که هم در آموزههای دینی است و هم در شعر عرفا و این دستآویز عالم ملکوت است که سرمایهی اصلی هنر دینی محسوب میشود؛ انوار، اسرار، معارف. یکی دیگر از ویژگیهای هنر ملکی این است که هنر زمینی در خدمت زر و زور و قدرت و در خدمت نفسانیات و هوای نفس قرار میگیرد و انسانها را گمراه میکند در صورتیکه هنر ملکوتی برعکس با زر و زور و هوای نفس مخالفت میکند و در مقابلشان میایستد.
تعریفی از حضرت امام(ره) در مورد هنر وجود دارد که مدت ها ذهنم را درگیر کرده بود: «هنر عبارتست از دمیدن روح تعهد در انسانها.» با یکی از اساتید صحبت میکردم که سؤالی از من پرسیدند که آیا ما آیهی هنر داریم یا اصلاً هنر با این جایگاه در قرآن آمده است یا نه؟ اگر نیامده باشد العیاذ بالله پس قرآن ناقص است. اگر آمده پس کدام آیه است؟ این استاد فرمودند: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم، ان لا تعبدوا الشیطان» این آیهی هنر است که وظیفهی هنرمند هم محسوب میشَود که این عهد را به یاد بقیه بیاورد؛ که ما عهدی با خداوند بسته ایم که یادمان رفته؛ مطابق با کلام امام که این آیه را مدنظر داشتند. این آیه، آیهی هنر است که یادگار از استاد «مرتضی زاهدی» است که در این زمینه هنر انصافاً خیلی خوب کار کردند که بسیار هم بینام و نشان هستند.
هنر ملکی از جنس عالم دنیاست و از پائینترین و تقلیل یافتهترین مرتبهی وجود است و برعکس هنر ملکوتی برای اعلی مرتبهی وجود و مربوط به بالا بالاهاست و قابل قیاس با هم نیستند. یکی از جنس روح و دیگری از جنس جسم است. هنر مُلکی با تمام تواناییها و زیباییهایش فناپذیر بوده و تبدیل میشود به آثار باستانی در موزهها. اما این اتفاق هرگز برای هنر ملکوتی نمیافتد.
یکی دیگر از موضوعات رایج بحث سنتی بودن کارهاست. ما دو نوع سنت داریم مثل چهارشنبهسوری و قاشقزنی که برای دورهایی از تاریخ بوده و چون زمینههایش از بین رفته و دیگر هیچ فلسفهی وجودی و توجیهی ندارد، به درد همان موزهها میخورد. اما سنت دیگری وجود دارد که سنت الرسول است که این سنت کهنه بشو نیست مانند پیامبر و مهربانیهایش، یتیمنواز بودنش، ایثارگر بودنش. این سنتها از نظر ذات متفاوتند. آن یکی فناپذیر است و این جاودان که هرچه بشر پشرفت میکند نیازش بیشتر میشود. جابجا شدن این دو مفهوم سنت خیلی خطرناک است. در مورد کار تصویرگری اگر میخواهیم دنبال سنت برویم باید دنبال این مقولات برویم. بشر کی میتواند از سنت پیامبر و اهل بیت بینیاز شود؟! تا یک نفر روی کرهی زمین هست، به این سنتها هم نیاز است.
هنر مُلکی پیامی دارد که در حد ظرفیتهای دنیایی است و گاهی وقتها هم واقعیت را بیشتر و بزرگتر جلوه میدهد. چیزی را که قشنگ نیست اما زیبا جلوه میدهند، این استعداد هنر مُلکی است که چیزی را فراتر از واقعیتها نشان دهد اما هنر ملکوتی انقدر باطن و واقعش وسعت دارد که هرچقدر هنرمند برود به انتهایش نمیرسد. خیلی وسیع و گسترده است. مطلب دیگر این است که از دیدگاه ما یک نوجوان به عنوان یک موجود ازلی و ابدی کجای عالم هستی ایستاده؟ در علم خداوند انسان یک موجود ازلی است. به عنوان اینکه ما میخواهیم محصولی را تولید کنیم برای موجودی که عوالم دیگری دارد. آیندهی یک نوجوان را کجا می بینیم؟ داشتن تحصیلات عالیه، خرید خانه و ماشین و رسیدن به جایگاه عالی در جامعه؟ خداوند در قرآن میفرماید: «و العاقبه للمتقین» یعنی درمورد کودک و نوجوان، برای آیندهاش نباید کار کرد بلکه عاقبتش مهم است که باید از برههای عالم وجود به سلامت عبور کند. لازمهاش هم این است که اول خود ما (اهالی فرهنگ) آشنا باشیم تا دیگران را آشنا کنیم. اگر بدانیم که ما برای ابدیت خلق شدهایم، این کتابی که بیرون میآید، مطلبی که نوشته میشود یا این تصویرگری کجای وجود کودک و نوجوان را میگیرد؟ کدام مرحله از مراحل سیر کمالیش را مهیا میکند؟ نگاه اگر به این سمت کشیده شود دیگر انسان رها نیست. وقتی خداوند را پذیرفتی تابع این قید و بندها میشوی و مشکل بشر امروز نداشتن این قید و بندهاست.
کار بنده در این جا فقط طرح موضوع اولیه است. کسی که میخواهد وارد تصویرگری دینی شود باید تعلق خاطری به موضوع داشته باشد. بعضی از هنرمندها (مرده شورند) در هر موضوعی موفقند و قدرت جلوهگری خوبی هم دارند که این آثار، آثار بسیار مخربی میشود که نمونههایش الان زیاد شده. نمونههای بیشماری داریم که هنر مدرنیته (که یک هنر اباحهگر است) را رواج میدهند. اعمال ما پنج حالت بیشتر ندارد حلال، واجب، مکروه، مباه و مستحب است. اما در مدرنیته اعتقاد بر این است که همهاش مباه است و هیچ حرامی وجود ندارد. اما از نظر آنها چیزهایی حرام است که به صورت مستقیم گفته نمیشود. مثلاً لعن کردن صهیونیستها و هلوکاست حرام است، زندان دارد و تبعات زیادی حتی کشته شدن. غیر از اینها به پیامبران حتی به خداوند هر جسارتی بشود هیچ مجازاتی ندارد و این یک فرهنگ شده و به کل زندگی بشر سرایت کرده. به همه جا حتی به زندگی ما هم وارد شده و گوشههایی از زندگی ما را هم گرفته که یا میدانیم یا نه. از آشپزخانهی اُپن تا شیوهها و سبک زندگیای که در حال حاضر داریم و خیلی با دین فاصله دارد. این اباحهگری یکی از تجلیاتش در تصویرگری است. مثلاً موضوعش پیامبر است اما همهجا را رنگی کشیده و پیامبر را سیاه و سفید. علت را که میپرسیم میگوید چون مربوط به قدیم است! ببینید چه اصطلاحی. حتی گذاشتن یک شخصیت مذهبی و معنوی در جای مناسب در تصویر حرف دارد؛ سواد بصری این مطلب را اثبات کرده. چقدر تصویرگر در همین جمهوری اسلامی پیامبر را بصورت کاریکاتوری کشیدهاند. چاپ هم شده و جایزه هم گرفته. (داستان نمایشگاه و عکس حضرت یوسف) درنتیجه مدرنیته شده ابزار دست یکسری هنرمند که برایشان فرقی نمیکند چکاری کنند. در مقابل هنرمندهای قدیم که توانایی زیادی هم نداشتند مثلا پرده نقاشی کار کرده بودند و نقاشیهایشان در حد ابتدایی بوده، خیلیها را که نگاه میکنی آناتومیهایشان خیلی دقیق نیست ولی وقتی به چهرهی حضرت اباالفضل (ع) میرسد رها نمیکند تا زیبایش نکند. اصلاً در این نقاشیها چهره با آناتومی خیلی فرق میکند. نقاش که رسیده به این جا تمام آنچه که از زیبایی ادراک داشته با صفا و شأن در حق حضرت ابالفضل(ع) و معصومین به کار برده با تمام آن صافی باطنی که در آن زمان داشتند.
معتقدهم کار برای اهل بیت(ع) مفاهیم دینی را باید با طهارت انجام دهد. «لا یمسحوا الا المطهرون» اگر بخواهیم نزدیک موضوع باشیم باید طهارت را رعایت کنیم که مرحلهی اول هم طهارت جسمی است که باید با وضو باشیم. برای مثال شنیدهام که کسی که میرفت 14 پردهی حضرت اباعبدالله را شروع کند با وضو میرفت، رو به قبله مینشست و روضه گوش میکرد تا صفای باطن پیدا کند. من هنوز وقتی ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله میشود تصویر (49:20) از حضرت اباالفضل به یادم می آید که دوران کودکی در خانه داشتیم. بسیاری از پرده نقاشیها بدون امضا هستند که حس می کردند اگر امضاء بزنند ریا میشود.
گاهی میخواهیم آموزش مستقیم مفاهیم دینی را به تصویر بکشیم که باید شفاف و روشن مطرح شود. اما گاهی یک موضوع معرفتی یا نظیرهسازی را میخواهیم نشان دهیم. باید لطافت اون روح ایثار را در یک داستان مذهبی بیاوریم که هم میشود از تخیل و از نمادها و شاخصههایش کمک بگیریم. یکی از معضلات کتابهای دینی ما نداشتن قدرت جلوهگری است و حداقل دستمایهای را تصویرگر در حوزهی مذهبی باید داشته باشد. این طور نشود که مقایسه کنیم ببینیم که دیگرانی در کارهایشان قدرت جلوهگری بسیار بالا، توان حرف زدن با مبانی زیباشناسی را به حد بالا دارند در حالیکه با کارهای ما در حوزهی دین قابل مقایسه نیست.
کاری بدون متن انجام دادهام در قدیم برای بچههای زیر دبستان به نام فرشتههای احمد و زهرا. در داستان زهرا عکس کودکانهای از امام حسین (ع) در حالیکه حضرت علی اصغر(ع) را در آغوش دارد که این کار را با تمام وجود کار کردم و این حس منتقل میشود چه بخواهیم و چه نخواهیم. هنرمندان متعهدی داریم که خیلی خوب در زمینهی تصویرگری کودک وارد شدهاند مثل آقایان اقبالی، حاصلی، قاضیزاده که خیلی خوب کار کردند اما در عین حال گمنام هستند. برای مثال آقای اقبالی در کتاب عاشورایش ورق به ورق را با وضو و طهارت کار کردهاند و بدون وضو، حتی به ورقش هم دست نمیزدند که به چندین زبان (10-15 زبان) ترجمه شده و در اکثر نقاط دنیا این کتاب بصورت مؤثر رفته است. این برکات و اخلاص، کار خودش را میکند و منتقل میشود؛ البته جلوهگری ظاهری هم اهمیت خاص خودش را دارد. اگر توانایی ظاهری و دریافتهای درونی کنار هم قرار بگیرند چه در کار نوشتن، تصویرگری و حتی نشر اثرش را خواهد گذاشت.
تصویرگری را (همان طور که آقای سبحانی نسب فرمودند) از قبل از انقلاب شروع کردم که در آن زمان زمینههای چاپ و نشر کتاب نبود و گاهاً در مساجد نمایشگاه میگذاشتم. یادم می آید که اولین تصویرهای مذهبی که کار کردم خرابههای شام بود و کار دیگری که اگر بود شناسنامهای داشت اما متأسفانه در نمایشگاهی در کاشان به همراه هفتاد کار دیگر فرستادم و برگردانده نشد. دومین کاری که انجام دادم ماجرای پشت در حضرت زهرا(س) بود که از نماد در استفاده کرده بودم که بیست سال بعد تصویرگران از این نماد استفاده کردند. کار، کار خوبی بود با اینکه تسلط کافی را آن زمان نداشتم. البته پدرم نقاش بود. خودش نقاشی میکرد و چیزهایی میکشید اما طراحی خیلی قویای نداشت چون نقاش ساختمان بود. استاد نداشتم اما در آن فضا این موضوعات ذهنم را درگیر میکرد.
جنگ که شد موضوع شهدا پیش آمد. (رفته بودیم هورالعظیم منطقهی جنوب به عنوان امدادگر، ما را فرستادند روی پاسگاههای شناوری که روی آب بود. 45 کیلومتر با نیروهای خودی فاصله داشتیم. یک و نیم کیلومتر هم با عراقیها. توی آب بودیم. دوست طلبهای داشتیم به نام کریمی. همینطوری نشستم و شروع کردم به نقاشی کشیدن. قبلاً چهرهی یک روحانی نوجوانی را کشیده بودم در دفترچهای همراهم بود. دوستم داشت دفترچه را ورق میزد رسید به این عکس. آن زمان کارمند صداو سیما بودم و اهل همدان. تعجب کرد گفتم نمیشناسم و بصورت ذهنی در یکی از ساعاتی که در اداره شیفت بودم کشیدم. دست کرد در کولهپشتیاش و اعلامیهی شهیدی را بیرون آورد که برادرش بود. باورکردنی نبود با نقاشی چهرهی خیالی ای که کشیده بودم مو نمیزد. خیلی عجیب بود.
بعد از آن به صدا و سیما آمدم و اساتیدی را پیدا کردم مثل استاد مکتبی که هم از لحاظ توانایی در کار قوی بودند و هم درون بسیار باصفایی داشتند و خیلی به من کمک کردند. البته جایگاهی برای خودم قائل نیستم و نسل جدیدی که آمده تواناییهای بهتری دارند علتش هم این است که ما بخش عمدهای از عمرمان را در فقر تصویری بودیم. یعنی برای دیدن یک تصویر یا یک کتاب خیلی باید تلاش میکردیم. اما نسل جدید در یک اقیانوسی از تصاویر غوطهور است و این تواناییها به خاطر مطالعات تصویری است که دارند. در قدرت درک تصویری و ارائه انصافاً پتانسیل عجیب و غریبی داریم افسوس که متولی ندارد.
خدا به آقای محمدپور خیر بدهد با شناختی که دارم اگر این کار به نتیجه برسد کاریست کارستان. وقتی که از متولیان کار مأیوس میشوید باید همین طور به خط. بزنید و یک کار ایذایی انجام بدهید که اگر اخلاص درش باشد برکاتی از آن سرازیر میشود. یکی از مشکلات حوزهی کار هنر فضاهای مناسب برای خانمهاست؛ مخصوصاً خانمهای محجّبه در تهران که سراغ ندارم. متأسفانه متولیان امر، خیلی دغدغهی این مسائل را ندارند و کار باید به این شکل ادامه پیدا کند با وجود مشکلاتی که وجود دارد.
محدودیتهایی که برای کشیدن اهل بیت(ع) است چطور حل میکنید؟ (سوال توسط آقای سبحانی نسب پرسیده شد)
ـ در تصویرگری بحثی داریم به نام نمادها که در دنیا الان نمادها حرف میزنند. عمق پیامهای تصویری بر عهدهی نمادهاست. آنقدر که نماد تصویری حرف میزند یک تصویر کدگذاری شده حرف نمیزند. مثل علائم راهنمایی و رانندگی و علائم روی پیراهن ورزشکار. چرا سراغ نمادها نرویم؟ خیلی خوب است که برای شناساندن اهل بیت(ع) برویم به دنبال نمادها. چهرهپردازی اهل بیت و معصومین خطر دارد. خطرش هم این است که کسی چهرهی خودش یا بازیگری را به جای صورت حضرات معصومین میکشد. این که جلوی کشیدن شمایل را گرفتند کار خوبی است. این کار باعث میشد که تصور اعتقادی نوجوان و جوان، آسیب جدی ببیند. بازخوردی هم که تابحال با بچهها داشتم نشان داده که بچهها خیلی خوب این نمادها و علائم را پذیرفتند مثل با نقاب کشیدن صورت معصومین. در دنیا هم حل شده. چطور میشود یک مثلث شش پر همهجا مفهوم و نماد صهیونیست باشد؟ این بحث گسترده است.
کاری را شروع کردم «راز نقاشیهای خندهدار» آموزش کاریکاتور به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان که تقریباً 60-50 قسمت میشود. با بررسی متوجه شدم که اینچنین چیزی در دنیا انجام نشده حتی فتواهایی هم که از مراجع گرفتم را در کتاب آوردم به عنوان توصیهی اخلاقی. بخشی هم مربوط به نمادها است. در دنیای امروز انتقال مفاهیم با سرعت و نمادهاست. جالب است که در قرآن هم فراوان از این مطالب داریم. برای مثال آیهای در سورهی رعد که میفرماید: «و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعا و کرها و ظلالهم بالغدو و الاصال» «و سایههایشان هم سجده میکنند» یکی از مباحث زیباییشناسی بحث نور و سایه است که میتواند در تصویر نماد خاصی برای سجده باشد. این سایه در برابر نور معنا پیدا میکند. خانم فتوحی در کارهایش هرچیزی میکشد با سایه است که جای کار زیادی دارد.
سوال: خطرات موجود در تصویرگری کتاب کودک دینی چیست؟
جواب: یکی از مهمترین خطاها این است که شخص تصویرگر توانایی جلوهگری ندارد و ارزان کار میکند و دم دست است. این خیلی لطمه میزند کارهای ضعیف انجام میدهد. بعضی از تصویرگرها حتی از کار بچهها و دانشآموزان در کتاب «مثنوی طاقدیس» که من انجامش دادم هم ضعیفتر کار میکنند. باید ناشرها را آگاه کرد که جلوی کارهای ضعیف در حوزهی دین را بگیرند. مردم عراق در اربعین بعضاً یکسال کار میکنند تا با پول پسانداز شده در اربعینِ امام حسین خرجی بدهند. باید گل کار و بهترینها را بگذاریم برای اهل بیت (ع). باید تمام توانمان در این زمینه باشد. علت این که خیلی از کارهای غربیها نمک دینی دارد به خاطر همین فطرت پاک است. گاهی بین بچهها و دانشآموزان پیش میآید که جواب بحثی را عیناً شبیه و مطابق با قرآن میزند. کار را نباید به دست بیدین و مشروبخوار سپرد؛ اگر اهل وجوهات باشند که چه بهتر. گاهی لازم است یک جوان توانمند در تصویرگری و هنر را کمک کرد تا بشناسد و معرفت نسبت به موضوعات دینی پیدا کند.
سوال: علت بیکیفیت بودن تصویرگری کارهای مذهبی و کتاب دینی کودک چیست؟
جواب: عرض شد و اینکه گاهی بعضی از ناشرها کار را ارزان درمیآورند. کاغذ بد، چاپ بد، مقوای پشت خاکستری استفاده میکنند. ما باید بهترینهایمان را برای اهل بیت بگذاریم. چون آنها بهترینهایشان را برای دین گذاشتند. مگر از امام حسین(ع) بهتر بوده؟ باید بهترین کتابها مربوط به موضوعات فطری باشد.
گاهی همهی شئونات از همین «النظافه من الایمان» بیرون میآید. گاهی زیبایی و گاهی سیاسی برمیآید. تمام شئونات به هم گره خورده و باید دیدمان را وسعت بدهیم. آسیبی که در کلاسهای دینی به بچههای ما وارد شده جای دیگری زده نشده است. چون به احساس دینی بچهها اصلاً توجه نمیشود فقط به اطلاعات دینی که این اشتباه است. فهماندن مفاهیم دینی در اولویت است مثل راستگویی، صداقت، امانتداری.
سوال: علت کیفیت بسیار بالای کتابهای دینی دیگر ادیان چیست؟
جواب: آنها سبقهی بیشتری نسبت به ما دارند. بعضاً 300 سال از شروع به کارشان در این حوزه میگذرد در حالیکه ما نهایتاً 35 تا 50 است که شروع به کار کردیم. تکنولوژی این هنر را خود آن کشورها ابداع کردند. مطلب دیگر اینکه در فرهنگسازیای که دارند گاهی کتابهایشان را برای دیگر کشورهای مثل ما چاپ میکنند نه برای خودشان که مربوط به بحث منافع پایدار میشود که میخواهند در کشور شیعه یارگیری کنند و منظور و هدف چاپ کتابها ما هستیم. چرا کپی رایت را در ایران برمیدارند در صورتیکه بین خودشان وجود دارد. برای ما رایگان اما بین خودشان با پول گرفتن هزینه کار میکنند. مثل ماهواره که برنامهها را رایگان پخش میکند.
مسألهی دیگر جشنوارههاست که خیلی دقیق جهتدهی میکنند هنرتصویرگری، شعر، فیلمسازی را با دادن جوایز به کارهایی خاص. هنوز دیر نشده چرا که ما در این حوزه هنوز کودکیم. ما سابقهی 300 ساله نداریم. فرصت خوبی هست فقط باید تلاش کرد. در مصاحبهای که کرده بودم عنوان شد که ما الآن با انبوهی از استعدادهای خوب طرفیم. بچههایی که توان بسیار بالایی دارند و در حوزههای عملی از ما جلوترند و فطرتاً هم انصافاً بچههای خوبی هستند.
یکی از موهبتها وجود آقای سبحانینسب است که وارد کار شدند و من خیلی خوشحالم. ایشان به عنوان یک روحانی در دل ماجرا قرار گرفته با وجود معذوریتها و سختیهایی که دارد. اصلاً کار امام زمان این جاست در انجام کارهای فرهنگی. شکی نیست که خود حضرت کار فرهنگی میکنند. واقعاً سربازی امام زمان در انجام کار فرهنگی است و هرکس باتوجه به ابزارها و تواناییهایی که دارد وارد عمل شود. روز اولی که شنیدم حاج آقای سبحانی نسب با این جریان گره خوردند خیلی دلم روشن شد و امیدوارم که رها نکنند و مشترکاً با آقای محمدپور جلو بروید یقیناً یک جریان شفابخش و رهاییبخش و نجاتبخش خواهد داشت.
الآن این ظرفیتها سرگردانند نه جایی برای کار و ارائه و بحث هست. برعکس طرف مقابل که تمام فکرها را دقیق کردهاند. اونها این ظرفیتها را رصد میکنند ما هم باید کار کانیم و کوتاه نیاییم. یکی از راههایش این است که بچهها را به بازی بگیریم بیاوریم توی کار، تأمین مالی کنیم. کارش را چاپ کنیم. بعضی از این بچهها هم واقعاً متعدد هستند. چقدر خوبه که اولین کار این جوانهای بااستعداد با ناشران مذهبی باشد.
سوال: تصویرگری جملات با کتاب چه تفاوتی دارد؟
جواب: 1- مجله یک بار مصرف است اما کتاب میماند. 2- از نظر اقتصادی، مجله خیلی ابعاد اقتصادی طولانیمدت ندارد اما کتاب مجدداً چاپ میشود. 3- در مجله طراحی شخصیت و فضا و تشکل ساختاری نمیخواهد اما کتاب کاملاً انسجام میخواهد و تنوع ترکیببندی و طراحی شخصیت و تمامی مشخصهها را داشته باشد که مربوط به یک اثر بصری مطلوب در کار کتاب میشود و کار حساستر است. 4- تصویرگر باید از جمله شروع کند. گاهی یک تصویرگر میآید سراغ شما بهترین راهنمایی این است که بفرستیدش به کیهان بچهها. به نظر من هیچ تصویرگری به اندازهی من با مجلات کار نکرده در حالیکه اکثر مجلات گاردهاشون بسته است.
اما در کیهان بچهها کاهایی با نمرهی 12 و 13 هم چاپ میکنیم. خدا رحمت کند آقای فردی که نگاه تازهای ایجاد کردند و صدها تصویرگر و نویسنده و سینماگر را تربیت کردند. کار کتاب برای تصویرگران جوان و تازهکار سخت و سنگین است و کارنامهی کاریشون را هم خراب میکند و بفرستید سراغ مجلات. مگر اینکه یک استاد بالای سرش باشد. مثل یک پایاننامه کار پروژهای را به پایان ببرد. نیروسازی کار مهمی است.
سوال: چه نکاتی برای بالابردن کیفیت کار میشود انجام داد؟
جواب: استفاده از مدیرهنری است. باید کار خوانده شود. گاهی آموزش میدهد باید تحقیق کند که خانهی پیامبر چه شکلی بوده، نوع درخت آن منطقه و محیط پیرامون آن درست کار شده. کار «از سرزمین نور» آقای سرشار را که می خوانید میبینید نقد و روایت تاریخی کرده و ظرافتهای خاص دارد. با استفاده از شیوهها و ترفندها و نمادهایی برای شناساندن مسائل حساس میتوانیم کار را به خوبی پیش ببریم.
دعا کنیم برای بهتر شدن کارهای اجتماعی. چرا برای بهتر شدن وزارتخانهها دعا نمیکنیم؟ باید دعا کنیم. گاهی دعاهای من دعاهای فراگیره و خداوند به برکت این دعاها و اخلاصها ورق را برمیگرداند.